سرنوشت را میشود تغیر داد♡ پارت۴♡
جیمین: ات چیزی گفتی؟
ات: نه نه
جیمین: اگه جات راحت نیست میتونی بیای اینجا
ات: با
جانگ کوک: جیمین من نمیتونم اینجا بشینم میشه بیام پیش تو؟
جیمین: ام ولی ات
ات: نه من راحتم میخواستم بگم با جام اوکی هستم 😁😁😁(چه خوب پیچوند🤣)
جیمین: اها اوکی
ات: بعد از چند دقیقه خوابم برد و سرم افتاد روی پنجره ی هواپیما و دیگه نفهمیدم چی شد و خوابیدم
بعد زا چند دقیقه
ات: احساس کردم یکی داره میگه پاشو یک چیزی بخور که چشمام و باز کردم دیدم تهیونگ و سر منم رو شونشه
ات: ا ببخشید من خواب بودم هیچی نفهمیدم من
تهیونگ: اشکال نداره
ات: اون اقاه کجا رفت؟
تهیونگ: اول اون اقا اسمش ....... هست (نفهمیدم چی بزارم🤣) و اون به یک گوشت خوک حساسیت داشت و اشتباهی خورد و دکتری که مال کمپانی هست گفت برع اونجا بخوابه تا فردا که میرسیم فرانسه
ات: اها
ات: اون وقت تو چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ: چون خواب بودی و منم اون ور شوگا نمیزاشت بخوابم و تو ساکت بودی گفتم یکم بیام پیشت البته اگه اشکالی نداشته باشه
ات: نه نه مشکلی نداره
تهیونگ: اهان راستی بیا غذارو اوردن منم خوابم برده بود و نخوردم گفتم بیدارت کنم تا باهم بخوریم
ات: اهان خوب کردی من اصلا دوست ندارم تنهایی غدا بخورم
تهیونگ: منم اصلا دوست ندارم بهم نمیچشبه
ات: 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
وقتی داشتیم میخوردیم کلی خندیدیم و شوخی کردیم تا غذامون تموم شد
تهیونگ: خیلی خوبه که انقدر بامزه ای کمتر دختری پیش میاد که وقتی خیلی پولدار و معروفه مغرور نباشه
ات: تو این دنیا هیچ کس مثل من نمیشه
تهیونگ: بله بله🤣🤣🤣🤣
ات: نه نه
جیمین: اگه جات راحت نیست میتونی بیای اینجا
ات: با
جانگ کوک: جیمین من نمیتونم اینجا بشینم میشه بیام پیش تو؟
جیمین: ام ولی ات
ات: نه من راحتم میخواستم بگم با جام اوکی هستم 😁😁😁(چه خوب پیچوند🤣)
جیمین: اها اوکی
ات: بعد از چند دقیقه خوابم برد و سرم افتاد روی پنجره ی هواپیما و دیگه نفهمیدم چی شد و خوابیدم
بعد زا چند دقیقه
ات: احساس کردم یکی داره میگه پاشو یک چیزی بخور که چشمام و باز کردم دیدم تهیونگ و سر منم رو شونشه
ات: ا ببخشید من خواب بودم هیچی نفهمیدم من
تهیونگ: اشکال نداره
ات: اون اقاه کجا رفت؟
تهیونگ: اول اون اقا اسمش ....... هست (نفهمیدم چی بزارم🤣) و اون به یک گوشت خوک حساسیت داشت و اشتباهی خورد و دکتری که مال کمپانی هست گفت برع اونجا بخوابه تا فردا که میرسیم فرانسه
ات: اها
ات: اون وقت تو چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ: چون خواب بودی و منم اون ور شوگا نمیزاشت بخوابم و تو ساکت بودی گفتم یکم بیام پیشت البته اگه اشکالی نداشته باشه
ات: نه نه مشکلی نداره
تهیونگ: اهان راستی بیا غذارو اوردن منم خوابم برده بود و نخوردم گفتم بیدارت کنم تا باهم بخوریم
ات: اهان خوب کردی من اصلا دوست ندارم تنهایی غدا بخورم
تهیونگ: منم اصلا دوست ندارم بهم نمیچشبه
ات: 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
وقتی داشتیم میخوردیم کلی خندیدیم و شوخی کردیم تا غذامون تموم شد
تهیونگ: خیلی خوبه که انقدر بامزه ای کمتر دختری پیش میاد که وقتی خیلی پولدار و معروفه مغرور نباشه
ات: تو این دنیا هیچ کس مثل من نمیشه
تهیونگ: بله بله🤣🤣🤣🤣
۳۶.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.