هر شب در آغوش خیالت خواب می‌بینم

می‌چینم از لب‌های سرخت چیدنی‌ها را
از مرمر لبخندهایت روشنی‌ها را

تا پر شوم از حس جنگل، حال کوهستان...
بو می‌کشم موهایت این آویشنی‌ها را

هر شب در آغوش خیالت خواب می‌بینم
هم دیدنی‌ها را و هم نادیدنی‌ها را

جان هستی و این جسم عاصی را نمی‌خواهی
تا کی به جــــان خود بدوزم ناتنی‌ها را

هرچه بخواهی میل میل توست می‌خواهم
حتی به جـای دوستی‌ها دشمنی‌ها را

اما طلای ناب من هـرگـــــز نمی‌فهمی
انــــدازه‌ی اندوه #آدم_آهنی هــا را...


شعر از: سیده تکتم حسینی
دیدگاه ها (۳)

تو را بی روسری دیدم...

برای بوسه فقط انتقام شیرین است

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

راه پیدا کرده شیطان در نمازم مدتی‌ست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط