چند پارتی☆وقتی سوپر پاور دارید(علانت ا/ت+ علامت اعضا:) p3
چند پارتی☆وقتی سوپر پاور دارید(علانت ا/ت+ علامت اعضا:) p3
چانگبین، جونگین رو برد تو اتاقش و شروع کرد صحبت کردن باهاش
ولی جونگین اصلا گوش نمیداد که اخر یدونه چک دم گوشش خالی کرد
جونگین: بیشعور چرا میزنی؟!
چانگبین: گوش ببین چی میگم... تو مگه ا/ت رو دوست نداری؟!
جونگین: خب...؟
چانگبین: نقشه دارم...
نقشه ای که چانگبین داره تعریف میکنه:"ا/ت رو کاری میکنین که برای دو سال یا سه سال بره تو کما تا هیون ا/ت رو فراموش کنه و من کاری میکنم که هیون عاشق من بشه...! بعد وقتی ا/ت از کما بیاد بیرون هیون رو باید فراموش کرده باشه و تو کاری میکنی که ا/ت عاشق تو بشه! اکی؟"
جونگین: اخه... نمیتونیم...اگه یکی از اعضا بفهمه که ا/ت از کما بیرون اومده و خبرو پخش کنه... خب هیون میفهمه دیگ!
چانگبین: قایمکی...
جونگین: اکی...
ا/ت بعد از شما به باغ کنار کمپانی رفت و اونجا یکم هوا خورد، چانگبین چوبی برداشت و انقدر توی سرش زد که ا/ت بی هوش شد...
جونگین کنار ا/ت نشست
جونگین: متاسفم ا/ت...
و با چاقو توی کمرش زد که باعث شد برای مدت زیادی به کما بره، ا/ت به بیمارستان رفت و اونجا روی تخت دراز کشید و ادامه کماش
بیشتر از سه سال شد (چرا یاد بهرام افشاری فسیل افتادم؟) نقشه ی چانگبین عمل کرد و هیون عاشق بینی شد ولی تو برای چند سال رقتی تو کما و جونگین نگران شده بود، به بیمارستان اومد و بوسه ی حقیقی روی لبات گذاشت که باعث شد تمام نفسش وارد بدنت بشه، بعد از چند ثانیه بیدار شدی و دور ورت رو نگاه کردی، جونگین رو دیدی و بغلش کردی
جونگین: ا/ت! خوبی؟
+بهتر از همیشه!
جونگین: ا/ت یه سوال...
از بغلش بیرون اومدی و روی پاهاش نشستی
جونگین: میگم... کسی به اسم... هوانگ هیونجین میشناسی؟
بوسه ای که تو هیون باهم انجام داده بودین با اسمش یادت اومد و هرچی بهت وصل بثد رو کندی و از اونجا فرار کردی که به خونه برگردی
جونگین به چانگبین زنگ زد: بینی! ا/ت داره میاد! هیونجین هنوز یادشه...
چانگبین: جلوی در وایمسم... نمیزارم برو تو...
جونگین: اکی...
دویدی جلوی در خونه و چانگبین رو دیدی
هیون اومد پیش چانگبین
+هیون...؟
هیون: ا/ت...؟
تو دیدی که هیون چانگبین رو بغل کرده بود
+هیون؟ منو... یادته؟
هیون چانگبین. رو زد و پرتش کرد اونور
هیون: آره! آره! چرا فرار کرده بودی از اینجا؟
+تنها چیزی که یادمه... چانگبین منو با چوبی زده بود...
وقتی این رو گفتی هیون به بینی نگاه کرد و به سمتش حرکت کرد
هیون: چطور جرات کردی به ا/ت آسیب برسونی؟!
هیون انقدر عصبانی بود که از تمام نیروش استفاده کرد و چشاش تبدیل به آتیش مرگ شد... از دست هاش آتیش بیرون می اومد و یدونه یدونه مشت آتیش به سمت....
ادامه برای پارت بعدییییی!
چانگبین، جونگین رو برد تو اتاقش و شروع کرد صحبت کردن باهاش
ولی جونگین اصلا گوش نمیداد که اخر یدونه چک دم گوشش خالی کرد
جونگین: بیشعور چرا میزنی؟!
چانگبین: گوش ببین چی میگم... تو مگه ا/ت رو دوست نداری؟!
جونگین: خب...؟
چانگبین: نقشه دارم...
نقشه ای که چانگبین داره تعریف میکنه:"ا/ت رو کاری میکنین که برای دو سال یا سه سال بره تو کما تا هیون ا/ت رو فراموش کنه و من کاری میکنم که هیون عاشق من بشه...! بعد وقتی ا/ت از کما بیاد بیرون هیون رو باید فراموش کرده باشه و تو کاری میکنی که ا/ت عاشق تو بشه! اکی؟"
جونگین: اخه... نمیتونیم...اگه یکی از اعضا بفهمه که ا/ت از کما بیرون اومده و خبرو پخش کنه... خب هیون میفهمه دیگ!
چانگبین: قایمکی...
جونگین: اکی...
ا/ت بعد از شما به باغ کنار کمپانی رفت و اونجا یکم هوا خورد، چانگبین چوبی برداشت و انقدر توی سرش زد که ا/ت بی هوش شد...
جونگین کنار ا/ت نشست
جونگین: متاسفم ا/ت...
و با چاقو توی کمرش زد که باعث شد برای مدت زیادی به کما بره، ا/ت به بیمارستان رفت و اونجا روی تخت دراز کشید و ادامه کماش
بیشتر از سه سال شد (چرا یاد بهرام افشاری فسیل افتادم؟) نقشه ی چانگبین عمل کرد و هیون عاشق بینی شد ولی تو برای چند سال رقتی تو کما و جونگین نگران شده بود، به بیمارستان اومد و بوسه ی حقیقی روی لبات گذاشت که باعث شد تمام نفسش وارد بدنت بشه، بعد از چند ثانیه بیدار شدی و دور ورت رو نگاه کردی، جونگین رو دیدی و بغلش کردی
جونگین: ا/ت! خوبی؟
+بهتر از همیشه!
جونگین: ا/ت یه سوال...
از بغلش بیرون اومدی و روی پاهاش نشستی
جونگین: میگم... کسی به اسم... هوانگ هیونجین میشناسی؟
بوسه ای که تو هیون باهم انجام داده بودین با اسمش یادت اومد و هرچی بهت وصل بثد رو کندی و از اونجا فرار کردی که به خونه برگردی
جونگین به چانگبین زنگ زد: بینی! ا/ت داره میاد! هیونجین هنوز یادشه...
چانگبین: جلوی در وایمسم... نمیزارم برو تو...
جونگین: اکی...
دویدی جلوی در خونه و چانگبین رو دیدی
هیون اومد پیش چانگبین
+هیون...؟
هیون: ا/ت...؟
تو دیدی که هیون چانگبین رو بغل کرده بود
+هیون؟ منو... یادته؟
هیون چانگبین. رو زد و پرتش کرد اونور
هیون: آره! آره! چرا فرار کرده بودی از اینجا؟
+تنها چیزی که یادمه... چانگبین منو با چوبی زده بود...
وقتی این رو گفتی هیون به بینی نگاه کرد و به سمتش حرکت کرد
هیون: چطور جرات کردی به ا/ت آسیب برسونی؟!
هیون انقدر عصبانی بود که از تمام نیروش استفاده کرد و چشاش تبدیل به آتیش مرگ شد... از دست هاش آتیش بیرون می اومد و یدونه یدونه مشت آتیش به سمت....
ادامه برای پارت بعدییییی!
۳۰.۵k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.