p92
p92
علی-تارااا جون این قول براشماست(ادعای عرفان و درمیاره)
اصلا ازکجا میدونه تو رز ابی دوست داری
اصلا گوه خورده اومده اینجا اههه
بده من اون گل رو
تارا-واییی خیلی پرنسس شدی
خیلییی
علی-بروباباا
تارا-ساعت چنده
علی-1خدقیقه مونده به9
تارا-من 9باید برم آزمایشگاه
علی-کجاست
تارا-طبقه پایین
علی-اهان
گشنمه
تارا-وای جقد حرف میزنی
علی-الان میفهمی وقتی وسط کارم میومدی
استودیو غرمیزدی چ یمیکشیدم
تارا-وای یادش بخیر
علی-اهه زود کارتا کن بریم گشنمه
تارا-من کارام تموم شد
دیگه برا پسفردا بیلت اوکی کنم؟
علی-اره
تارا-باش من رفتم دیگههه
علی-خوب
بگو برامن یه قهوه با کیکی شکلاتی دارید یا بیسکویتی چیزی بیارن
تارا-شکمووووو
علی-زبونشون و نمیفهمم بگیااااا
تارا-تو اون کشو کیت کت هست من رفتم
علی-جون من
تارا-صبر کننن
تو اون یخچالی که گوست ا کوچولوعه
دوناتم هستتت
علی-خوب باشه بروووو
تارا-فعلا(باخنده)
ساعت1:30:
تارا-راستی برا پسفردا بیلت ها اوکی شدننن
علی-به بهه
اون نوشابرو بده من
تارا-بگیر
علی-تارا
تارا-ها
علی-عروسیمون عرفان و دعوت نکنیااااا
تارا-وای این ازکجا الان به ذهنت رسید
علی-نه نکنیاااا
تارا-گوشیت زنگ میخوره
علی-سپهر ویدو کال گرفتهه
سلاممم
سپی-سلامم
تارا-سلام برادر
سپی-چخبر خوب دوتایی حال میکنیدا
اقا برگردید دیگه حوصلم سرمیره
تارا-میاییم دیگه
سپی-کی
علی-پس فردا
سپی-نمیشه میارم بیارید
علی-هولل
تارا-روز عروسیمون دعوتش میکنمم
اونموقع مخشو بزن تا اونمقع آۀمانی باهات کارمیکنم
سپی-جون من
تارا-اره
سپی-شما دوتا اصلا چرا وقتی محرم نیستیید تویه خونه باشید
یا اصلا چرا باید تویه اتاق بخوابید
علی-اخه به توچههه
سپی-نه بیشوخی یهو تارا حاملشه میخوای چه گوهی بخوری
تارا-خیلی ئهنت مریضه سپی
علی-کی گفته اصلا ما کارای بد میکنیم
سپی-گردنت
تارا-باعلی نگاهی بهم انداختیم کهه
نتونستم خودمو کنترل کنم منفجر شدم ازخنده
سپی-دیدی دیدی کارای بد کردید
علی-بابا هرکبودی نشانه کاربد نیست
سپی-کصخلدی مثلا فقط گردن کبود کنید مگه
خونه خالی شهرغغریب یه سال و 4ماه دوری والا
علی-زیادی حرف میزنیااااا
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
علی-تارااا جون این قول براشماست(ادعای عرفان و درمیاره)
اصلا ازکجا میدونه تو رز ابی دوست داری
اصلا گوه خورده اومده اینجا اههه
بده من اون گل رو
تارا-واییی خیلی پرنسس شدی
خیلییی
علی-بروباباا
تارا-ساعت چنده
علی-1خدقیقه مونده به9
تارا-من 9باید برم آزمایشگاه
علی-کجاست
تارا-طبقه پایین
علی-اهان
گشنمه
تارا-وای جقد حرف میزنی
علی-الان میفهمی وقتی وسط کارم میومدی
استودیو غرمیزدی چ یمیکشیدم
تارا-وای یادش بخیر
علی-اهه زود کارتا کن بریم گشنمه
تارا-من کارام تموم شد
دیگه برا پسفردا بیلت اوکی کنم؟
علی-اره
تارا-باش من رفتم دیگههه
علی-خوب
بگو برامن یه قهوه با کیکی شکلاتی دارید یا بیسکویتی چیزی بیارن
تارا-شکمووووو
علی-زبونشون و نمیفهمم بگیااااا
تارا-تو اون کشو کیت کت هست من رفتم
علی-جون من
تارا-صبر کننن
تو اون یخچالی که گوست ا کوچولوعه
دوناتم هستتت
علی-خوب باشه بروووو
تارا-فعلا(باخنده)
ساعت1:30:
تارا-راستی برا پسفردا بیلت ها اوکی شدننن
علی-به بهه
اون نوشابرو بده من
تارا-بگیر
علی-تارا
تارا-ها
علی-عروسیمون عرفان و دعوت نکنیااااا
تارا-وای این ازکجا الان به ذهنت رسید
علی-نه نکنیاااا
تارا-گوشیت زنگ میخوره
علی-سپهر ویدو کال گرفتهه
سلاممم
سپی-سلامم
تارا-سلام برادر
سپی-چخبر خوب دوتایی حال میکنیدا
اقا برگردید دیگه حوصلم سرمیره
تارا-میاییم دیگه
سپی-کی
علی-پس فردا
سپی-نمیشه میارم بیارید
علی-هولل
تارا-روز عروسیمون دعوتش میکنمم
اونموقع مخشو بزن تا اونمقع آۀمانی باهات کارمیکنم
سپی-جون من
تارا-اره
سپی-شما دوتا اصلا چرا وقتی محرم نیستیید تویه خونه باشید
یا اصلا چرا باید تویه اتاق بخوابید
علی-اخه به توچههه
سپی-نه بیشوخی یهو تارا حاملشه میخوای چه گوهی بخوری
تارا-خیلی ئهنت مریضه سپی
علی-کی گفته اصلا ما کارای بد میکنیم
سپی-گردنت
تارا-باعلی نگاهی بهم انداختیم کهه
نتونستم خودمو کنترل کنم منفجر شدم ازخنده
سپی-دیدی دیدی کارای بد کردید
علی-بابا هرکبودی نشانه کاربد نیست
سپی-کصخلدی مثلا فقط گردن کبود کنید مگه
خونه خالی شهرغغریب یه سال و 4ماه دوری والا
علی-زیادی حرف میزنیااااا
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۲.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.