گفتم :بلاخره ی روزی مجبوری فراموشش کنی!
_گفتم :بلاخره ی روزی مجبوری فراموشش کنی!
+گفت :رفت و امد باد رو تاحالا دیدی؟!
تو دستات گرفتیش؟!
تونستی نگهش داری یا پرتش کنی اونور!
نه!
عصری نشستی تو بالکن داری برگه صحیح میکنی یهو
بی خبرمیپیچه تو برگه ها همشون میریزه!
یادِش باده!............
یهو میپیچه بهم و بهم میریزه!
+گفت :رفت و امد باد رو تاحالا دیدی؟!
تو دستات گرفتیش؟!
تونستی نگهش داری یا پرتش کنی اونور!
نه!
عصری نشستی تو بالکن داری برگه صحیح میکنی یهو
بی خبرمیپیچه تو برگه ها همشون میریزه!
یادِش باده!............
یهو میپیچه بهم و بهم میریزه!
۱.۰k
۰۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.