کوپیولیسم
دل به حکمت الهی دادم و با فهمیدن چنین جنایتی خواهرها و دامادهای هم حزبی او هم چند سالی با او رفت و آمد نکردند و حتی عروسی اولین دخترش هم به شهرستان رفتند تا در مراسم شرکت نکنند صحنه های مرگ پدرم برایم سخت بود و ناگوار بنابر این مادر تصمیم گرفت من را امین عاجز خود کند من هم گرفتار بدهی های ساختمان در حال ساخت خانه پدری بودم که تا خرخره زیر قرض و وام و سود بودم و آنقدر بدهی به من فشار وارد می کرد که شبانه روز بدون کارگر مشغول ادامه ساخت خانه بودم تا اینکه در سال 88پسر بزرگ داماد به همراه خواهرم با کلی چمدان و کتاب به خانه ما پناه آوردند و گفتند مشکل بزرگ امنیتی پیش آمده ، خواهر دومم قصد بیرون راندن آنها را داشت ولی من اجازه دادم تا در منزل ما پناه گرفته و وسایل مجرمانه را معدوم کنند و به کمک آنها شتافتم وقتی وارد خانه داماد شدم ، داماد بر خود می لرزید و روی پاهایش می زد و هیچ یک از دوستانش به کمک نیامده بودند ، رحم دل بودم و در این شرایط سخت به او کمک کردم و از خواهرها و دامادها خواستم به کمک بیایند و ما هم پیگیر مشکلات بعدی بودیم .خلاصه بعد از چند روز توسط رابطه و ضابطه هایی که داشتند مشکل پسرشان حل شد و ما موضوع را باز کردیم و او اقرار کرد کوتاهی کرده و ما هم شرایط را بخاطر خواهرم که تمام آسیب هایی که یک زن می توانست در خانه شوهر و خواهر شوهر ها با فقر و درماندگی تحمل کند را تحمل کرده بود کمی از رابطه ما گذشت و رفت و آمدها عادی شد و چندین بار هم بخاطر دعواهای شدید پسر بزرگ و پدر پا در میانی می کردم و حتی در این بین آسیب جسمی نیز دیدم ، من در آن زمان دو مغازه خواربار فروشی و ساندویچی داشتم که یکی توسط برادر بزرگ و دیگری که با خواهر دوم شریک بودیم و با وام مشترک اداره می شد با دعوت خواهر دوم بچه خواهر سوم را به مغازه آورد و خواهرها دوباره به من فشار وارد می کردند که اینها مغازه ها را می چرخانند و تو برو کار دیگر به پیشنهاد داماد بزرگ من رایگان در #مجله_آذری به عنوان امور مشترکین مشغول شدم . بدم هم نیامد چون کنجکاو بودم بدانم که سواد تحصیلی داماد چقدر است و آیا #مدرک_پزشکی دارد یا نه خلاصه با ورود به مجله از خیلی از سوالات گنگ در ذهنم آگاه شدم و مجموعه ای از افراد به ظاهر اهل قلم و شعر و .. را می دیدم که داماد روایت ها و مثال ها و ضرب المثل های آنها را جمع آوری می کرد و به ظاهر به نام خود یا اسم مستعار دیگر چاپ می کرد خیلی چیزها دیدم و شنیدم و فهمیدم که به بحث جنایت پزشکی ما مربوط نمی شود
#سلطه #بیماران_سرطانی #هریس #جمال_آباد #اهر #کوپیولیسم #مجله_آذری
#سرطان
#سلطه #بیماران_سرطانی #هریس #جمال_آباد #اهر #کوپیولیسم #مجله_آذری
#سرطان
۲.۷k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.