دکتر، پایت را برندار!
دکتر، پایت را برندار!
چقدر دوست دارند که مرده باشی، اصلا شب که می خوابند به این امید می خوابند که صبح فردا تو را روی این کره خاکی نبینند. این طرفی و آن طرفی هم ندارد، خاری شده ای در چشمشان. مگر چه کارشان کرده ای که اینگونه دادشان به آسمان بلند است از دست تو؟ نکند پا روی جای حساس دُمشان گذاشته ای؟
اما اینکه به میان مردم بروی و به مانند بنیانگذار این انقلاب خود را نوکر آنان بدانی و شب و روزت به خدمت به خلق بگذرد کجای دُمشان است که اینگونه به سخره ات می گیرند؟
اینکه با مهرت آجر روی آجر بگذاری و سرپناهی بسازی برای آنان که نداشتند، کجای دُم آقایان است که تمام مشکلات بشریت را به همین خانه ها گره می زنند؟
اینکه در قلب کفر ندا سر دهی که می آید آن کسی که عزیز می کند خوار شدگان را و ذلیل می کند مستکبران را، به کجای دُم مبارکشان مربوط است که هنوزم که هنوز است عصبانیند از فریادهای عدالتخواهانه تو و از اینکه روی سخن تو فقط با کدخدایان نبود و همه را می دیدی حتی آنهایی را که زیر پونز نقشه ها گم شده اند.
نه، نمی شود، با عقل جور در نمی آید. اینها که همان آرمانهای انقلاب ماست، همان توصیه های مکرر آن امامی است که آقایان با او خاطره ها دارند و خود را به هر مناسبتی به او می چسبانند. مگر می شود یادشان رفته باشد این آرمانها را و تو را به این بهانه که با آرمانگرایی و توسل به شعار، منافع ملی را نادیده گرفته ای متهم کنند؟ اصلا مگر منافع ملت ما با آرمانهایمان دو چیز جدا بود که یکی را به جرم آرمانگرایی ضد منافع ملت می نامند؟
پس دقیقا گناه تو چیست که اینگونه آرزوی مرگت را می کنند؟ نکند دُم آقایان آنجاهایی رفته که نباید میرفت و تو قصد اصلاحش را داشتی؟ اگر اینگونه است که بندگان خدا حق دارند جیغ های سرخ و بنفش بکشند از دستت، پاهایت را روی بدجایی گذاشته ای، روی شریانهای حیاتشان، پس بگذار هر روز آرزوی مرگت را کنند، تو پاهایت را برندار، چه ما پشتت بودیم چه نبودیم، چه میلیونها نفر برایت هورا کشیدند چه همانها لعن و نفرینت کردند، تو پایت را برندار، ما که آخر سر محدوده دم آقایان را پیدا نکردیم، اما تو خوب ابعادش را می شناسی!
می دانی؟ دنیاست دیگر، ممکن است امروز با تو باشم و فردا با دیگران اگر تو را و آرمانت را خوب نشناسم. مگر نبودند کسانی که روزی برای تو مجالس دعا و زیارت عاشورا می گرفتند و از دعای امام زمان برای آمدنت می گفتند و امروز تو را خطرناک می دانند، خطرناکتر از هر خطری، کسانی که برایت سینه چاک می کردند و امروز تو را به جرم ضدیت با ولایت سقوط کرده می دانند، تو را نشناختند، روزی که جو با تو بود با تو بودند و روز دیگر که علیه تو شد ضد تو شدند. ولی تو پایت را برندار حتی اگر روزی برگشتی و دیدی پشت سرت هیچ کس نیست...
چقدر دوست دارند که مرده باشی، اصلا شب که می خوابند به این امید می خوابند که صبح فردا تو را روی این کره خاکی نبینند. این طرفی و آن طرفی هم ندارد، خاری شده ای در چشمشان. مگر چه کارشان کرده ای که اینگونه دادشان به آسمان بلند است از دست تو؟ نکند پا روی جای حساس دُمشان گذاشته ای؟
اما اینکه به میان مردم بروی و به مانند بنیانگذار این انقلاب خود را نوکر آنان بدانی و شب و روزت به خدمت به خلق بگذرد کجای دُمشان است که اینگونه به سخره ات می گیرند؟
اینکه با مهرت آجر روی آجر بگذاری و سرپناهی بسازی برای آنان که نداشتند، کجای دُم آقایان است که تمام مشکلات بشریت را به همین خانه ها گره می زنند؟
اینکه در قلب کفر ندا سر دهی که می آید آن کسی که عزیز می کند خوار شدگان را و ذلیل می کند مستکبران را، به کجای دُم مبارکشان مربوط است که هنوزم که هنوز است عصبانیند از فریادهای عدالتخواهانه تو و از اینکه روی سخن تو فقط با کدخدایان نبود و همه را می دیدی حتی آنهایی را که زیر پونز نقشه ها گم شده اند.
نه، نمی شود، با عقل جور در نمی آید. اینها که همان آرمانهای انقلاب ماست، همان توصیه های مکرر آن امامی است که آقایان با او خاطره ها دارند و خود را به هر مناسبتی به او می چسبانند. مگر می شود یادشان رفته باشد این آرمانها را و تو را به این بهانه که با آرمانگرایی و توسل به شعار، منافع ملی را نادیده گرفته ای متهم کنند؟ اصلا مگر منافع ملت ما با آرمانهایمان دو چیز جدا بود که یکی را به جرم آرمانگرایی ضد منافع ملت می نامند؟
پس دقیقا گناه تو چیست که اینگونه آرزوی مرگت را می کنند؟ نکند دُم آقایان آنجاهایی رفته که نباید میرفت و تو قصد اصلاحش را داشتی؟ اگر اینگونه است که بندگان خدا حق دارند جیغ های سرخ و بنفش بکشند از دستت، پاهایت را روی بدجایی گذاشته ای، روی شریانهای حیاتشان، پس بگذار هر روز آرزوی مرگت را کنند، تو پاهایت را برندار، چه ما پشتت بودیم چه نبودیم، چه میلیونها نفر برایت هورا کشیدند چه همانها لعن و نفرینت کردند، تو پایت را برندار، ما که آخر سر محدوده دم آقایان را پیدا نکردیم، اما تو خوب ابعادش را می شناسی!
می دانی؟ دنیاست دیگر، ممکن است امروز با تو باشم و فردا با دیگران اگر تو را و آرمانت را خوب نشناسم. مگر نبودند کسانی که روزی برای تو مجالس دعا و زیارت عاشورا می گرفتند و از دعای امام زمان برای آمدنت می گفتند و امروز تو را خطرناک می دانند، خطرناکتر از هر خطری، کسانی که برایت سینه چاک می کردند و امروز تو را به جرم ضدیت با ولایت سقوط کرده می دانند، تو را نشناختند، روزی که جو با تو بود با تو بودند و روز دیگر که علیه تو شد ضد تو شدند. ولی تو پایت را برندار حتی اگر روزی برگشتی و دیدی پشت سرت هیچ کس نیست...
۱.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.