مهم نیست که شانه هایت تجسم است

مُـهم نیست که شانه هایَــت تجسم است

و آغوشـت خیال

هـمه یادت اینجاست

نگاهَـت...

صدایَـت...

خنده هایَـت...

دیگر چـه مـیخواهَـم؟

هیــچ!!!!!

دستانَـت را در دستهایَـم جا گذاشتـــے

نگاهَـت را در نگاهَــم

و خیالَـت را در خیالَـم

و مــن آرامَــم

آرام تر از همــیشه

telegram.me/darham1990
دیدگاه ها (۹)

عباسعلی بچه دولت آباد اصفهان بود.وی در ۱۶ سالگی به شش زبان ز...

در نخستین ساعات بامداد پسرم؛ ولی‌الله با جمعی از اهالی محل و...

شب خوش

یه سلامم میدم به خودمتا حالا به خودم سلام نداده بودمسلام مهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط