-اولین نگاه-
-اولین نگاه-
-:بانو افتخار رقص میدید ؟
دختر نگاهی به کوک کرد
-: البته اقا
ـ دستشو در دست مرد گذاشت و شروع کردن به رقصیدن
-مرد دستی را در دست دخترک و دست دیگری را روی پهلوی او گذاشت
-دخترک دستی در دست پسرک و دست دیگر را روی شانه او
-دور سالن میچرخیدند
-مردم محو تماشای اون دو بودند
-رقص دونفره بی نقصشان
-موسیقی ملایمی پخش میشد
زوج عاشق میرقصیدند
-کوک به خودش اومد
-دوباره تکرار شد
-اون داشت اولین دیدار و مرور میکرد
-در حالی که دختر رفته بود یه جای دور
-پسرک روی زمین افتاد و شروع کرد به گریه کردن
یعنی الان حالش خوبه؟
بدون من بهتره ؟
-تصمیم گرفت خودشو از فکر اون دختر. دور کند
-لباسش را پوشید و به ساحل رفت
-لب دریا نشست
-نگاهش به اطراف بود شخصی آشنا
-با یک مرد داشت لب ساحل قدم میزد
-اون خودش بود
-اون جولی بود
-جولی اطراف و نگاه کرد که با کوک مواجه شد
-اشک در چشمان هردو جمع شد
-اما هردو نادیده گرفتن...
پسر خندید و به رقص ادامه داد
کوک:بانو
جولی:بله ؟
کوک: مرسی که در این رقص همراهیم کردین
جولی:-لبخند
-هردو روی قدم هایشان متمرکز بودند
ببخشید خیلی بد شد🎀🎀
-:بانو افتخار رقص میدید ؟
دختر نگاهی به کوک کرد
-: البته اقا
ـ دستشو در دست مرد گذاشت و شروع کردن به رقصیدن
-مرد دستی را در دست دخترک و دست دیگری را روی پهلوی او گذاشت
-دخترک دستی در دست پسرک و دست دیگر را روی شانه او
-دور سالن میچرخیدند
-مردم محو تماشای اون دو بودند
-رقص دونفره بی نقصشان
-موسیقی ملایمی پخش میشد
زوج عاشق میرقصیدند
-کوک به خودش اومد
-دوباره تکرار شد
-اون داشت اولین دیدار و مرور میکرد
-در حالی که دختر رفته بود یه جای دور
-پسرک روی زمین افتاد و شروع کرد به گریه کردن
یعنی الان حالش خوبه؟
بدون من بهتره ؟
-تصمیم گرفت خودشو از فکر اون دختر. دور کند
-لباسش را پوشید و به ساحل رفت
-لب دریا نشست
-نگاهش به اطراف بود شخصی آشنا
-با یک مرد داشت لب ساحل قدم میزد
-اون خودش بود
-اون جولی بود
-جولی اطراف و نگاه کرد که با کوک مواجه شد
-اشک در چشمان هردو جمع شد
-اما هردو نادیده گرفتن...
پسر خندید و به رقص ادامه داد
کوک:بانو
جولی:بله ؟
کوک: مرسی که در این رقص همراهیم کردین
جولی:-لبخند
-هردو روی قدم هایشان متمرکز بودند
ببخشید خیلی بد شد🎀🎀
۱۳۸
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.