سیاه چاله
پارت اول فیک سیاه چاله #اترین
داشتیم با بچه ها سوار هواپیما می8شدیم که بریم کره همه خیلی خوشحال بودن من و ماه ام خوشحال بودیم ولی نمیتونستیم خوشحالی خودمون رو بیان کنیم ولی باهاشون و میخندیدم دخترا درباره اینکه چیکار کنیم و نکنیم حرف میزدن منم یهو پریدم وسط حرفاشون
من:بچها میگم فک کنم ما تنها گروه های ایرانی هستیم
ماه:بله که فقط مایم اسکل.
زهرا:بچها میدونید فقط ما چشم هامون ابیه
من:ماه زهرا نگا کنید درسته ما فقط چشم هامون ابی و طوسیه و ایرانی هستیم ولی مهم اینکه نظر مردم چیه درباره مون این مهم ترین چیزه و بعدش نگا کنید ما 7 نفریم چون زیادیم مردم فکر میکنن نمیتونیم موفق شیم این مهم نیست که ما زیبایم مهم موفقیت مونه باید به این جامعه نشون بدیم که میتونیم .
دستم رو گذاشتم و گفتم
من:ما
ماه:اینده یه
زهرا:خدمون
یسنا:رو
هدیه:انتخاب
مهشید:میکنم
ملینا:و میسازیم .
بعدش دستامون رو به هوا گرفتیم و خندیدم بعد همه مون رفتیم نشستیم رو صندلی هامون من کنار ماه و زهرا بودم زهرا هدفن کرد تو گوشش و خوابید ماهم کتاب در اورد و شروع کرد به خوندن کتاب منم چون بیکار بودم شروع کردم به توصیف چهره دخترا اول از خودم چشم های من ابی تیله ای بود مژه هام هم خیلی بلند بود موهامم تقریبا قهوه ای بود یکمی بلند لبامم قولوه ای بود همه فکر میکردن من لبام پرتزه ولی اصلا پرتز نبود دماغمم مثل نخود بود کوچیک و خوشمل حالا ماه ماه از همه بیشتر چشماش رو دوست داشتم چون رنگ مورد علاقه من بود طوسی بنظرم بهترین رنگ دنیاست از نظر من موهاش سیاه بود چون رنگ موقت زده بود شده بود سبز و سیاه خیلی خوشکل بود چشماشم یکمی کشیده بود و این مژه های بلندش رو به نمایش گذاشته بود دماغش عین دماغ کره ای یا بود و اندام ظریفی داشت کمر باریک و چشم های رنگیش از همه بیشتر تو چشم بود ولی هر پسری که نزدیکش میشد یه جوری دکش میکرد که دیگه هیچوقت نره دنبال هیچ دختری سرد و خشک بود مثل خودم انگار ما یه روح بودیم تو یه بدن چون همه اخلاق هامون خیلی شبیه هم بود حالا زهرا اونم مثل من چشماش ابی بود ولی ابیش خیلی روشن بود موهاش طلایی بود و لبا و دماغ خیلی خوشکلی داشت قدش تقریبا از همه مون بیشتر بود انرژی مثبت گروه مون بود مثل اب خوردن همه رو میخندود یسناهم مامانش کره ای بود کپی کره ای ها بود هدیه و مهشیدم خواهر های شیری هم بودن بخاطر همین خیلی شبیه هم بودن .............
داشتیم از فرودگاه پیاده میشدیم زود بادیگارد هامون اومدن دور مون رو گرفتن چون خانواده هامون خیلی پولدار بودن برامون بادیگارد گرفتن داشتیم میرفیتم که یهو به یکی برخوردم سرم رو بلند که کردم...
ادامه دارد....
#ادمین_لونا
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
داشتیم با بچه ها سوار هواپیما می8شدیم که بریم کره همه خیلی خوشحال بودن من و ماه ام خوشحال بودیم ولی نمیتونستیم خوشحالی خودمون رو بیان کنیم ولی باهاشون و میخندیدم دخترا درباره اینکه چیکار کنیم و نکنیم حرف میزدن منم یهو پریدم وسط حرفاشون
من:بچها میگم فک کنم ما تنها گروه های ایرانی هستیم
ماه:بله که فقط مایم اسکل.
زهرا:بچها میدونید فقط ما چشم هامون ابیه
من:ماه زهرا نگا کنید درسته ما فقط چشم هامون ابی و طوسیه و ایرانی هستیم ولی مهم اینکه نظر مردم چیه درباره مون این مهم ترین چیزه و بعدش نگا کنید ما 7 نفریم چون زیادیم مردم فکر میکنن نمیتونیم موفق شیم این مهم نیست که ما زیبایم مهم موفقیت مونه باید به این جامعه نشون بدیم که میتونیم .
دستم رو گذاشتم و گفتم
من:ما
ماه:اینده یه
زهرا:خدمون
یسنا:رو
هدیه:انتخاب
مهشید:میکنم
ملینا:و میسازیم .
بعدش دستامون رو به هوا گرفتیم و خندیدم بعد همه مون رفتیم نشستیم رو صندلی هامون من کنار ماه و زهرا بودم زهرا هدفن کرد تو گوشش و خوابید ماهم کتاب در اورد و شروع کرد به خوندن کتاب منم چون بیکار بودم شروع کردم به توصیف چهره دخترا اول از خودم چشم های من ابی تیله ای بود مژه هام هم خیلی بلند بود موهامم تقریبا قهوه ای بود یکمی بلند لبامم قولوه ای بود همه فکر میکردن من لبام پرتزه ولی اصلا پرتز نبود دماغمم مثل نخود بود کوچیک و خوشمل حالا ماه ماه از همه بیشتر چشماش رو دوست داشتم چون رنگ مورد علاقه من بود طوسی بنظرم بهترین رنگ دنیاست از نظر من موهاش سیاه بود چون رنگ موقت زده بود شده بود سبز و سیاه خیلی خوشکل بود چشماشم یکمی کشیده بود و این مژه های بلندش رو به نمایش گذاشته بود دماغش عین دماغ کره ای یا بود و اندام ظریفی داشت کمر باریک و چشم های رنگیش از همه بیشتر تو چشم بود ولی هر پسری که نزدیکش میشد یه جوری دکش میکرد که دیگه هیچوقت نره دنبال هیچ دختری سرد و خشک بود مثل خودم انگار ما یه روح بودیم تو یه بدن چون همه اخلاق هامون خیلی شبیه هم بود حالا زهرا اونم مثل من چشماش ابی بود ولی ابیش خیلی روشن بود موهاش طلایی بود و لبا و دماغ خیلی خوشکلی داشت قدش تقریبا از همه مون بیشتر بود انرژی مثبت گروه مون بود مثل اب خوردن همه رو میخندود یسناهم مامانش کره ای بود کپی کره ای ها بود هدیه و مهشیدم خواهر های شیری هم بودن بخاطر همین خیلی شبیه هم بودن .............
داشتیم از فرودگاه پیاده میشدیم زود بادیگارد هامون اومدن دور مون رو گرفتن چون خانواده هامون خیلی پولدار بودن برامون بادیگارد گرفتن داشتیم میرفیتم که یهو به یکی برخوردم سرم رو بلند که کردم...
ادامه دارد....
#ادمین_لونا
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۲۰.۳k
۱۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.