پارت ۱۷ فیک دور اما آشنا

پارت ۱۷
صبح
آدلیا ویو
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دسشویی ، کارای لازمو انجام دادم و یه دوش ۱۰ مینی هم گرفتم
لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم ، روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم پایین
تهیونگ اومده بود و همه دور میز جمع بودن
آدلیا: سلام صبح بخیر
تهیونگ : سلام صبحت بخیر
#*&: صبح بخیر بیا صبحونه
سر میز نشستم و باهم صبحونمونو خوردیم
آدلیا : تهیونگ شی امروز میری شرکت ؟
تهیونگ : نمیدونم ...... پدربزرگ بریم امروز شرکت؟
*: امروز باید برین بچه ها
پوفی کشیدم و گفتم
آدلیا : چشم
تهیونگ : چشم
رفتم تو اتاقم و یه استایل ساده زدم و رفتم پایین
تهیونگ هنوز حاضر نشده بود و لباس خونگی تنش بود ، روی مبل نشسته بود و گوشی دستش بود
آدلیا : تهیونگ شی نمیخای حاضر شی ؟
تهیونگ ویو
سرم توی گوشی بود و روی مبل نشسته بودم که آدلیا اومد ، واییی خودا نگاش کن استایل سادشم خوشگله
تهیونگ : چی ؟ ها نه
آدلیا : نمیری شرکت ؟
تهیونگ : چیز شرکت ؟ اره میرم واستا
آدلیا ویو
وا چش شده ..... مهم نیس
روی مبل نشستم و منتظر تهیونگ موندم
بعد از چند مین اومد
تهیونگ : بریم ؟
آدلیا : آره بریم
کیفمو ورداشتم و با دوتا بادیگارد رفتیم شرکت
هرکسی رفت تو اتاق خودش و کارمونو شروع کردیم
بعد از چند مین منشی اومد ، نفس نفس میزد
منشی : خانم....... خانم....... ببخشید ......دیر کردم .....ترافیک بود.... کل راهو دویدم (نفس نفس و بریده بریده)
آدلیا : اشکال نداره آروم باش
منشی : ممنون چیزی نمیخاید ؟
آدلیا : یه قهوه
منشی : چشم
منشی رفت و منم به کارام ادامه دادم
منشی بعد از چند مین اومد و قهوه مو آورد
منشی : بفرمایید خانم
آدلیا : ممنون
منشی تعظیم کوتاهی کرد و رفت
و منم به کارم ادامه دادم
۱۰ روز بعد
۱۰ روز گذشته و ما هنوزم با بادیگارد میریم و میایم
تو شرکت بودم و داشتم تو اتاقم کارامو انجام میدادم و تهیونگم تو اتاقش بود
تهیونگ ویو
تو اتاقم داشتم کارامو انجام میدادم که منشی اومد
منشی : آقا دونفر اومدن و میخان شمارو ببینن
تهیونگ : .......


ببخشید دیر گذاشتم یه جایی بودم و درسم دارم دهنم بگا رفتس
شرط : ۱۵ لایک ۱۵ کامنت💫💜
دیدگاه ها (۲۹)

ببخشید:))

پارت ۱۸ فیک دور اما آشنا

پارت ۱۶ فیک دور اما آشنا

پارت ۴۲ فیک دور اما آشنا

پارت ۳۸ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط