تحیر
خبر این است به سردار بگو برگردد
از دم خیمهی کفار بگو برگردد
خبر این است که کر میکند آدم را ؛ کر
طبل تو خالی این فرقهی سرسامآور
خبر این است که پیمان شکنیها علنیست
داستان اُحد و تنگه و پیمانشکنی است
لشکر اهل حق از وادی حق برگشته
رو به روی تو کسی نیست؛ ورق برگشته
آه برگرد که پیکار میان خود ماست
پسر هند جگرخوار میان خود ماست
آه برگرد که پشت سرِ تو دشمن توست
و جهاد تو در این لحظه نجنگیدن توست
مکر دنیا نکند ختم به خیرت نکند
بر حذر باش که تصمیم، زبیرت نکند
گاه باید که در آشوب زمان پنهان ماند
بین خاکسترِ خاموش شده، سوزان ماند
مثل آن روز که در کوچه علی هیچ نگفت
مثل آن روز که میسوخت ولی هیچ نگفت
مثل مقداد که شمشیر به کف توفان بود
چشم در چشم علی منتظر فرمان بود
قصّهی فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
مثل دستان یدالله زبانم بستهست
آنچه این طایفه خواندند بگو قرآن نیست
آنچه بر نیزه نشاندند بگو قرآن نیست
آن که در شعلهی در سوخت، همان قرآن بود
همچنان شعله میافروخت، همان قرآن بود
آه برگرد که پیمانشکنی پیرش کرد
داغ عمّار و اویس قرنی پیرش کرد
میرود قصهی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام ...
💚💚💚💚
تازه این اول قصه است حکایت باقیست
ما همه زنده برآنیم که #رجعت باقیست
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد
عرش را غرق #تحیر کند و برگردد
دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر
یک نفر عین #علی میرسد از راه آخر
مینویسم که شب تار سحر میگردد
👈یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
.
#کتاب
#تحیّر
#مثنوی #غزل_علوی#
حمیدرضا_برقعی#
فصل_پنجم
از دم خیمهی کفار بگو برگردد
خبر این است که کر میکند آدم را ؛ کر
طبل تو خالی این فرقهی سرسامآور
خبر این است که پیمان شکنیها علنیست
داستان اُحد و تنگه و پیمانشکنی است
لشکر اهل حق از وادی حق برگشته
رو به روی تو کسی نیست؛ ورق برگشته
آه برگرد که پیکار میان خود ماست
پسر هند جگرخوار میان خود ماست
آه برگرد که پشت سرِ تو دشمن توست
و جهاد تو در این لحظه نجنگیدن توست
مکر دنیا نکند ختم به خیرت نکند
بر حذر باش که تصمیم، زبیرت نکند
گاه باید که در آشوب زمان پنهان ماند
بین خاکسترِ خاموش شده، سوزان ماند
مثل آن روز که در کوچه علی هیچ نگفت
مثل آن روز که میسوخت ولی هیچ نگفت
مثل مقداد که شمشیر به کف توفان بود
چشم در چشم علی منتظر فرمان بود
قصّهی فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
مثل دستان یدالله زبانم بستهست
آنچه این طایفه خواندند بگو قرآن نیست
آنچه بر نیزه نشاندند بگو قرآن نیست
آن که در شعلهی در سوخت، همان قرآن بود
همچنان شعله میافروخت، همان قرآن بود
آه برگرد که پیمانشکنی پیرش کرد
داغ عمّار و اویس قرنی پیرش کرد
میرود قصهی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام ...
💚💚💚💚
تازه این اول قصه است حکایت باقیست
ما همه زنده برآنیم که #رجعت باقیست
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد
عرش را غرق #تحیر کند و برگردد
دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر
یک نفر عین #علی میرسد از راه آخر
مینویسم که شب تار سحر میگردد
👈یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
.
#کتاب
#تحیّر
#مثنوی #غزل_علوی#
حمیدرضا_برقعی#
فصل_پنجم
۴.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.