عاشقی کن که هنر نیست به تن بالیدن

عاشقی کن که هنر نیست به تن بالیدن
از هر آغوش به آغوش دگر غلطیدن ...

لب نهادن به لب هر کس و ناکس هر شب
روزها هم به هوس بازی خود خندیدن ...

هنر این است که در این شهر پر از دلبرکان
قلب خود را به یکی عرضه نمودن ، دیدن

یکنفر یافتن و دل ز یکی دزدیدن ...
صاف بودن و در آغوش یکی خوابیدن ...

معنی عشق اگر میطلبی جز این نیست ؛
دل یکی هست و به یک نازدلی بخشیدن .

جای بوسیدن لبهای هزاران شیرین
لب شیرین یکی را همه شب بوسیدن ...
دیدگاه ها (۱)

چمدان دست من و راه مرا میخواندیک مسافر فقط این حال مرا میدان...

همنیشین گل شدم دیدم که خارم سال هاتازه فهمیدم که غمخواری ندا...

جانم فدای کشورم ایران

با عرض پوزش از تمام 637دوست دنبال کننده مجبورم همتون رو بلاک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط