NH

NH
به جان هر چه شقایق که بی تو مردابم
در این حصار پر از غم نمی برد خوابم

ببین که عقربه ها را توان چرخش نیست
به التماس نگاهم نگر که خواهش نیست

قسم به تک تک این لحظه های پایانی
ز چشم مرثیه خوانم غزل نمیخوانی

تو در سراب خیالم بمان و بلوا کن
دو چشم قافیه سازت به روی من وا کن

تمام حاصلم از روزگار بی حاصل
نگشته ام ز تو و یاد تو دمی غافل

چه بیقرار و غریبانه این قلم لغزد
بدون تو به پشیزی جهان نمی ارزد........""
دیدگاه ها (۱)

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزدبروی واژه ی خوشبخت به هم می ...

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﻯ ﻣﭙﺮﺱ ، ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻯ ﮐﻴﺴﺖﺳﻘﻒ ﺣﺮﻡ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﻳ...

NHمن و دل آمده بودیم به مهمانی توهر دو لبریز غزل غرق گل افشا...

NHبه جان هر چه شقایق که بی تو مردابمدر این حصار پر از غم نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط