ده سرباز کوچک رفتند شام بخورند
ده سرباز کوچک رفتند شام بخورند؛
یکی خود را خفه کرد و سپس نه سرباز بودند.
نه سرباز کوچک خیلی دیر بیدار شدند؛
یکی بیش از حد خوابید و سپس هشت سرباز بودند.
هشت سرباز کوچک به دِوُن سفر کردند؛
یکی از آنها گفت که همین جا میماند، سپس هفت سرباز بودند.
هفت سرباز کوچک هیزم ها را خرد کردند؛
یکی از آنها خودش را تکه تکه کرد، سپس شش سرباز بودند.
شش سرباز کوچک با کندو بازی کردند؛
زنبور عسل یکی از آنها را نیش زد، سپس پنج سرباز بودند.
پنج سرباز کوچک به دادگاه رفتند؛
یکی قاضی شد، سپس چهار سرباز بودند.
چهار سرباز کوچک به دریا رفتند؛
شاه ماهی قرمز یکی از آنها را بلعید، سپس سه سرباز بودند.
سه سرباز کوچک به باغ وحش رفتند؛
خرس بزرگی یکی از آنها را بغل کرد، سپس دو سرباز بودند.
دو سرباز کوچک زیر آفتاب نشستند؛
یکی سرخ شد، سپس یک سرباز بود.
یک سرباز کوچک تنها ماند؛
او رفت و خودش را حلقه آویز کرد.
و سپس |هیچ کس| نبود.
.................................... و سپس هیچ کس نبود - آگاتا کریستی
یکی خود را خفه کرد و سپس نه سرباز بودند.
نه سرباز کوچک خیلی دیر بیدار شدند؛
یکی بیش از حد خوابید و سپس هشت سرباز بودند.
هشت سرباز کوچک به دِوُن سفر کردند؛
یکی از آنها گفت که همین جا میماند، سپس هفت سرباز بودند.
هفت سرباز کوچک هیزم ها را خرد کردند؛
یکی از آنها خودش را تکه تکه کرد، سپس شش سرباز بودند.
شش سرباز کوچک با کندو بازی کردند؛
زنبور عسل یکی از آنها را نیش زد، سپس پنج سرباز بودند.
پنج سرباز کوچک به دادگاه رفتند؛
یکی قاضی شد، سپس چهار سرباز بودند.
چهار سرباز کوچک به دریا رفتند؛
شاه ماهی قرمز یکی از آنها را بلعید، سپس سه سرباز بودند.
سه سرباز کوچک به باغ وحش رفتند؛
خرس بزرگی یکی از آنها را بغل کرد، سپس دو سرباز بودند.
دو سرباز کوچک زیر آفتاب نشستند؛
یکی سرخ شد، سپس یک سرباز بود.
یک سرباز کوچک تنها ماند؛
او رفت و خودش را حلقه آویز کرد.
و سپس |هیچ کس| نبود.
.................................... و سپس هیچ کس نبود - آگاتا کریستی
- ۳.۷k
- ۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط