سردی روز های بدون تو

سردی روز های بدون تو
به اندازه ء کافی آزار دهنده بود ،
زمستان هم از راه رسید !
افسوس که نیستی تا ببینی
چه غوغایی‌ست نبودنت دراین روز ها
گاهی شال و کلاه میکنم
تا از چارچوب تنهاییِ
نفسگیر این خانه بیرون روم اما ...
هیچ پالتویی
تنم را گرم نمیکند
و دستهایم در جیب‌های خاطراتم یخ می بندد ،
شالگردنم
جلودار مصاف ِ
با سوز این سرما نخواهد شد.
و اما تنها با حضور رویایی تو بود
که هیچ سرمایی
حتی سوز سرمای ِ چله هم
احساس نمیشد
و سردی هیچ خانه ایی نفسگیر نبود ...
دلنوشته......
دیدگاه ها (۲)

من در سیاهی ِ چشم تو ...هزاران جنگل سبز انبوه را دیدم که درخ...

چه مظلومست عشقوقتی درسایه‌ی نفرت نفس میڪشدچه غمڪَین  است عاش...

آدم ممکنه روزای خوبش رو زود فراموش کنه،اما همیشه اونایی که ت...

من نه عاشق بودمو نه محتاج نگاهي که بلغزد بر منمن خودم بودم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط