تموم حس تاریخو توی برق چشات داری

تمومِ حس تاریخو توی برقِ چشات داری
شبیهِ دخترک های رو قلیون های قاجاری

شکوهِ دوره ی مادی، غمِ تاراجِ تیموری
چه قدر نزدیکِ نزدیکی، چه قدر از دیگرون دوری

شبیهِ بوی بارون تو غروبِ تخته جمشیدی
یه خورشیدی که از مغرب به این ویرونه تابیدی

مرمت کن منو از نو
نذار خالی شم از رؤیا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا

هزار آتشکده توی نگاهت غرقِ آتیشن
یه عالم یشم و مروارید تو لبخندت یکی می شن

مثِ تابیدنِ مهتاب رو طاقِ طاق بستانی
پُر از نقش و نگاری تو، شبیهِ فرشِ ایرانی

می شه جام جمو حتا تو دستای تو پیدا کرد
درِ هر معبدو می شه با یک لبخندِ تو وا کرد

مرمت کن منو از نو
نذار خالی شم از رؤیا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا

یغما گلرویی
دیدگاه ها (۳۳)

آشوب جهان و جنگ دنیا به کناربحران ندیدن تو را من چه کنم..! ؟...

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیهبخورد روزه ی خود را به گمانی...

در دلم عکس رخ کیست چرا یادم نیست؟این همه دلهره از چیست؟چرا ی...

تاریکی بی خود دل بسته است به شب اگر پلک باز کنیطلوع می کندخا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط