part
part1🦋
me«گاهی آدما دلشون میخواد داد بزنن برقصن توی گودال های آب بپرن و زیر لبشون آهنگ مورد علاقشون رو زمزمه کنن هارا هم دلش میخواست این کارا رو انجام بده اما حواسش نبود که نباید با لباس نازک زیر بارون برقصه و بعدشم بدون عوض کردن اون لباسای خیس بخوابه ولی دخترک ما یادش رفت ولی مشکلی نیست چونکه این پرنسس یه داداشی داره که همیشه نازشو میکشه و مراقبشه بیاین بریم ببینیم این بار قراره مستر جئون چطوری با خواهرش رفتار کنه
{پسرک با دسته گل زیبای که بر دستش بود وارد خونه شد و با صدای بلندی اسم خواهرش را صدا کرد}
-هارا...هارا....هارا...چرا جواب نمیدی
{رفت طبقه ی بالا دم در اتاقش و چند باری در زد وقتی دید جوابی نمیشنوه درو باز کردو وارد اتاق شد}
-هارا...خوابیدی...{میره جلو تر و اروم تکونش میده}
&{حرکتی نمیکنه}
{پسرک آشفته و هراسان میشه و تند تند تکونش میده و باند بلند اسمش رو فریاد می نه تا بلاخره زیبای ما از خفتگی در میاد}
&عا....داداش
-{صدای آرومتر شد اما هنوزم کمی نگرانی تو وجودش مونده بود} ترسونیدم....دختر چرا بیدار نشدی چند بار صدات زدم
& عه... واقعا؟
-اره
& ببخشید متوجه نشدم
-منم نیست دلم برات تنگ شده بود پرنسس{آروم به سمتش میره و دخترک رو مهمون آغوش گرمش میکنه}
&منم همینطور داداش{دستاشو دور گردنش حلقه میکنه}
-{ازش جدا میشه و با عصبانیت به چشماش زل میزنه} هارا..تو....تو...باز با لباس نازک رفتی زیر بارون و با همون لباسا هم خوابیدی؟
&{ازش فاصله میگیره و میترسه}د...داداش توضیح میدم
-توضیح نمیخوام بگو آره یا نه؟{داد}
&ا...ره
{با عصبانیت بازو های هارا رو با دستاش میگیره و زل میزنم بهش}
- آ...خه چرا مگه قول ندادی دیگه اینکارو نکنی
&هق...هق...معذرت.... میخوام...هق....داداش...هق
-خیلی خوب باشه حالا گریه نکن قشنگم معذرت میخوام نباید سرت داد میزدم
&{کیوت و مظلوم}ببخشی...داداش قول میدم دیگه تکرار نشه
-باشه کوچولو پس منم میبخشمت
&هورااااا{خوشحال}
-کیوت چه
&اون گل مال منه؟
-بله بفرمایید
&وایی خیلی خوشگله داداش{ذوق}
-واقعا
&اره خیلی ممنونم
-برو یه لباس گرم بپوش بیا فندوقم
&چشم{میره}
جونگکوک= هوف آخه من از دست این بچه چیکار کنم چرا اینقدر لجبازه اما واقعا چیکارش میتونم بکنم دلمم نمیاد بهش چیزی بگم خدایا پس کجا موند
-هارا
&بله اومدم
-بیا دراز بکش اینجا
&چشم{آروم میره رو تخت و دراز میکشه}
-{آروم دستاشو میزاره رو پیشونیش}تب داری که بچه
& ببخشید
-اشکالی نداره تو بخواب من برم یه لحظه الان میام
&باشه
ادامه دارد...
me«گاهی آدما دلشون میخواد داد بزنن برقصن توی گودال های آب بپرن و زیر لبشون آهنگ مورد علاقشون رو زمزمه کنن هارا هم دلش میخواست این کارا رو انجام بده اما حواسش نبود که نباید با لباس نازک زیر بارون برقصه و بعدشم بدون عوض کردن اون لباسای خیس بخوابه ولی دخترک ما یادش رفت ولی مشکلی نیست چونکه این پرنسس یه داداشی داره که همیشه نازشو میکشه و مراقبشه بیاین بریم ببینیم این بار قراره مستر جئون چطوری با خواهرش رفتار کنه
{پسرک با دسته گل زیبای که بر دستش بود وارد خونه شد و با صدای بلندی اسم خواهرش را صدا کرد}
-هارا...هارا....هارا...چرا جواب نمیدی
{رفت طبقه ی بالا دم در اتاقش و چند باری در زد وقتی دید جوابی نمیشنوه درو باز کردو وارد اتاق شد}
-هارا...خوابیدی...{میره جلو تر و اروم تکونش میده}
&{حرکتی نمیکنه}
{پسرک آشفته و هراسان میشه و تند تند تکونش میده و باند بلند اسمش رو فریاد می نه تا بلاخره زیبای ما از خفتگی در میاد}
&عا....داداش
-{صدای آرومتر شد اما هنوزم کمی نگرانی تو وجودش مونده بود} ترسونیدم....دختر چرا بیدار نشدی چند بار صدات زدم
& عه... واقعا؟
-اره
& ببخشید متوجه نشدم
-منم نیست دلم برات تنگ شده بود پرنسس{آروم به سمتش میره و دخترک رو مهمون آغوش گرمش میکنه}
&منم همینطور داداش{دستاشو دور گردنش حلقه میکنه}
-{ازش جدا میشه و با عصبانیت به چشماش زل میزنه} هارا..تو....تو...باز با لباس نازک رفتی زیر بارون و با همون لباسا هم خوابیدی؟
&{ازش فاصله میگیره و میترسه}د...داداش توضیح میدم
-توضیح نمیخوام بگو آره یا نه؟{داد}
&ا...ره
{با عصبانیت بازو های هارا رو با دستاش میگیره و زل میزنم بهش}
- آ...خه چرا مگه قول ندادی دیگه اینکارو نکنی
&هق...هق...معذرت.... میخوام...هق....داداش...هق
-خیلی خوب باشه حالا گریه نکن قشنگم معذرت میخوام نباید سرت داد میزدم
&{کیوت و مظلوم}ببخشی...داداش قول میدم دیگه تکرار نشه
-باشه کوچولو پس منم میبخشمت
&هورااااا{خوشحال}
-کیوت چه
&اون گل مال منه؟
-بله بفرمایید
&وایی خیلی خوشگله داداش{ذوق}
-واقعا
&اره خیلی ممنونم
-برو یه لباس گرم بپوش بیا فندوقم
&چشم{میره}
جونگکوک= هوف آخه من از دست این بچه چیکار کنم چرا اینقدر لجبازه اما واقعا چیکارش میتونم بکنم دلمم نمیاد بهش چیزی بگم خدایا پس کجا موند
-هارا
&بله اومدم
-بیا دراز بکش اینجا
&چشم{آروم میره رو تخت و دراز میکشه}
-{آروم دستاشو میزاره رو پیشونیش}تب داری که بچه
& ببخشید
-اشکالی نداره تو بخواب من برم یه لحظه الان میام
&باشه
ادامه دارد...
- ۱۴.۶k
- ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط