عاشقانه

وقتی که چشمانم به تو هر بار می افتد
قلبم شبیه ساعتی از کار می افتد
از مردنم ترسی ندارم هیچ، چون با عشق
این اتّفاق آشنا بسیار می افتد
زیبایی ات تنها نه هوش از واژه ها برده
بی اختیار از دست من خودکار می افتد!
در دوربینم می درخشد برق چشمانت
خورشید _ تا وقتی تو باشی_ تار می افتد
می خندی و در عکس ها بیچاره ام‌کرده
چالی که روی گونه ات ناچار می افتد
جز خاطرات ما  که رنگ تازگی دارد
هر چیز کهنه گوشه ی انبار می افتد
بر شانه هایم تکیه کن! ديوار یعنی این ...
وقتی به دست بهترین معمار می افتد
بازیگریم  و " لحظه ی دیدار نزدیک است"
یک بار دیگر صحنه در تکرار می افتد.
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه بایار

عاشقانه

عاشقانه تقدیم حضرت یار

عاشقانه

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط