پارت

پارت 67
(ارشام)

شب ترنم از خونه ی نفس اینا اومد خونه . میخواستم برم

دنبالش که گفت هلیا ماشین آورده . از در که اومد تو لبخند

روی لبش بود. انگار خیلی خوشحاله .

من : سلام خانوم

ترنم : سلامممممممم. واییییییییییییییییی آرشام نمیدونی

امشب چه خبری دارم واست

من : چیه . ؟؟ مطمئنم خوبه چون خیلی ذوق داری

ترنم : وااااییی اره خیلی ذوق دارم .. بزار راحت بهت بگم .

داری عمو میشی.

یکم فکر کردم بعد فهمیدم که من اصلا داداش ندارم .

من : تری چی میگی ؟؟ من گور ندارم که کفن داشته باشم .

ترنم : عه دیگه نگو گور و کفن . حالا تو داداش هم نداشته

باشی دو تا رفیق مثل داداش نداری؟؟

من : کدومشون؟؟

ترنم : چی کدومشون؟؟؟

من : نفس یا هلیا ؟؟

ترنم با کلی ذوق دستاشو به هم زد و گفت : تنفسسسس.

من : جدی نفس حامله است ؟؟؟

ترنم : نه دروغا نفس حامله است . بابا دارم جدی میگم.

یکم نگاهش کردم و گفتم : تری داره دیر میشه ها . به نظرم

ما هم یه بچه بیاریم.

اولش یکم با حرص نگاهم کرد و بعد هم کوسن روی مبل و .

برداشت و پرت کرد سمتم . توی هوا گرفتمش .

ترنم : الاننننننننن زودهههههههه.

من : باشه بابا چرا میزنی . بچه زدن نداره.

ترنم : ایششش خرس گنده خودشو بچه فرض کرده .

یکم نگاهش کردم که گفت : راستی میخوایم جشن بگیریم

من : جشن چی؟؟؟

ترنم : فردا منو نفس و هلی میریم سونوگرافی تا جنسیت

فینگیل خاله معلوم شه ولی به نفس نمیگیم . آخرش هم یه

جشن میگیریم و البته بابا شو سوپرایز میکنیم . ببین نری به

رادوین لو بدی ها . چیزی نمیدونه

من : باشه
دیدگاه ها (۱)

بازار گل اصفهااااااااان☺ ☺ 😀 😀 😀 😀

💛 💛 💛 💛

مکالمه ی منو مامانم هر شب☺ 😊

Part4🦋 &داداش جدی میگم حالم خوبه نیازی نیست نگرانم باشی -نار...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط