پارت 9
پارت 9
کوک ویو ادامه
ولش کن کارآگاه رو حالا باید بدونم موقع سفارش آبمیوه چرا ازم دور شد و برای چی؟
ا.ت ویو
همینطور میرفت تا رسیدیم به یک خانه خانه که نبود عمارت بود عمارت که نبود کاخ بود رسیدیم دستم رو گرفت و کشید برد داخل حیاط پشتی و..
+خب بگو چی شده؟
_هیچی
+بگوووو
_گفتم هیچی
+باشه فقط صبر کن یه چند تا پرونده دارم راجب به اون سازمان البیتا ببین بعد برو
_میشه ببرمش
+نه اگه طول کشید شب همینجا میمونی
_چشم ارباب
+بامزه
(تا ساعت 2 بود که داشتم مطالعه میکرم تموم شد کوک داشت داخل آشپزخانه شیر موز میخورد دیدم مشغوله پس کمی از پرونده هاش رو دیدم و متوجه شدم کوک فقط کسانی رو که ما دنبالشون بودیم و آدم های بدی بودم میکشه کارام که تموم شد از پرونده ها عکس گرفتم همینطور مال کوک رو و به کوک گفتم اونم گفت باید بمونم اما من هر چه بیشتر میموندم بد تر میشد باید به کوک بگم)
_اممم کوک
+چیه؟
_ت... تو... و پسرا... خب
+خب چی.؟
_تو خطرید باید سریع اینجا رو ترک کنید و از این شهر برید
(فلش بک به 1 سال قبل)
$هیییی ا.ت
_چیزی شده قربان
$بله افرادی که دنبالشون بودیم و قتل هایی رو انجام دادن مردن جنازشون پیدا شده دم رودخانه و هیچ اثری از قاتل نیست
_باشه برسی میکنم
ا.ت ویو داخل فلش بک "
میدونستم که افراد قاتل به صحنه جرم برمیگردن پس تاشب منتظر موندم و بله شخصی به نام یونگی و کوک رو دیدم خب اسماشون رو نمیدونستم دوستاشون اینطور صدا میکردن و یکی گفت گروه اقیانوس سیاه آماده بعدش قتل رو شروع کردن ولی کوک برگشت و من رو دید ولی سریع از اونجا دور شدم
کوک ویو ادامه
ولش کن کارآگاه رو حالا باید بدونم موقع سفارش آبمیوه چرا ازم دور شد و برای چی؟
ا.ت ویو
همینطور میرفت تا رسیدیم به یک خانه خانه که نبود عمارت بود عمارت که نبود کاخ بود رسیدیم دستم رو گرفت و کشید برد داخل حیاط پشتی و..
+خب بگو چی شده؟
_هیچی
+بگوووو
_گفتم هیچی
+باشه فقط صبر کن یه چند تا پرونده دارم راجب به اون سازمان البیتا ببین بعد برو
_میشه ببرمش
+نه اگه طول کشید شب همینجا میمونی
_چشم ارباب
+بامزه
(تا ساعت 2 بود که داشتم مطالعه میکرم تموم شد کوک داشت داخل آشپزخانه شیر موز میخورد دیدم مشغوله پس کمی از پرونده هاش رو دیدم و متوجه شدم کوک فقط کسانی رو که ما دنبالشون بودیم و آدم های بدی بودم میکشه کارام که تموم شد از پرونده ها عکس گرفتم همینطور مال کوک رو و به کوک گفتم اونم گفت باید بمونم اما من هر چه بیشتر میموندم بد تر میشد باید به کوک بگم)
_اممم کوک
+چیه؟
_ت... تو... و پسرا... خب
+خب چی.؟
_تو خطرید باید سریع اینجا رو ترک کنید و از این شهر برید
(فلش بک به 1 سال قبل)
$هیییی ا.ت
_چیزی شده قربان
$بله افرادی که دنبالشون بودیم و قتل هایی رو انجام دادن مردن جنازشون پیدا شده دم رودخانه و هیچ اثری از قاتل نیست
_باشه برسی میکنم
ا.ت ویو داخل فلش بک "
میدونستم که افراد قاتل به صحنه جرم برمیگردن پس تاشب منتظر موندم و بله شخصی به نام یونگی و کوک رو دیدم خب اسماشون رو نمیدونستم دوستاشون اینطور صدا میکردن و یکی گفت گروه اقیانوس سیاه آماده بعدش قتل رو شروع کردن ولی کوک برگشت و من رو دید ولی سریع از اونجا دور شدم
۳.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.