هفتمین شهید ماه افسران؛شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
هفتمین #شهید_ماه افسران؛شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
فرماندهی نیروی زمینی
وقتی فرماندهان عالی رتبه همچون فلاحی، فکوری، نامجوی، کلاهدوز و جهانآرا در سانحه هوایی به #شهادت رسیدند، جلسه شورای عالی دفاع تشکیل شد و صیاد به عنوان فرماندهی نیروی زمینی انتخاب شد.
با اینکه خبر انتخاب صیاد از اخبار ساعت ۱۴ پخش شد اما صیاد تا شب مشغول جنگ با ضد انقلاب برای آزادسازی #بوکان بود.
شب که به قرارگاه برگشت دید همه به او تبریک میگویند فکر میکرد بخاطر آزادسازی بوکان است که میگفت کار هنوز تموم نشده اما انشاالله فردا شهر آزاد میشه. که در جواب صیاد گفتند تبریک بخاطر انتصاب شماست.
احساس صیاد از زبان خودش: ناخودآگاه غمی توی قلبم حس کردم. دیدم اگه بخواهیم تمام حسابها رو به خدا برسونیم آدم برای انجام #وظیفه و هر تکلیفی که به گردنشه مورد بازخواست قرار میگیره. با دلم گفتم: خدایا، ما همین کارمون رو که داشتیم انجام میدادیم، تازه با کلی فشار و سختی، توی دور افتاده بودیم که بتونیم میدون را بفهمیم و احساس تسلط کنیم، هنوز این کار تموم نشده، کار سخت تر از اون روی دوشم گذاشتی؟!
غروب فردا، او با همان لباس رزمش که درجهای هم نداشت به تهران رفت تا خود را به جلسه ی شورا برساند.
منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده
در ویسگون دنبالم کنین:
http://www.wisgoon.com/khadijeh96/
فرماندهی نیروی زمینی
وقتی فرماندهان عالی رتبه همچون فلاحی، فکوری، نامجوی، کلاهدوز و جهانآرا در سانحه هوایی به #شهادت رسیدند، جلسه شورای عالی دفاع تشکیل شد و صیاد به عنوان فرماندهی نیروی زمینی انتخاب شد.
با اینکه خبر انتخاب صیاد از اخبار ساعت ۱۴ پخش شد اما صیاد تا شب مشغول جنگ با ضد انقلاب برای آزادسازی #بوکان بود.
شب که به قرارگاه برگشت دید همه به او تبریک میگویند فکر میکرد بخاطر آزادسازی بوکان است که میگفت کار هنوز تموم نشده اما انشاالله فردا شهر آزاد میشه. که در جواب صیاد گفتند تبریک بخاطر انتصاب شماست.
احساس صیاد از زبان خودش: ناخودآگاه غمی توی قلبم حس کردم. دیدم اگه بخواهیم تمام حسابها رو به خدا برسونیم آدم برای انجام #وظیفه و هر تکلیفی که به گردنشه مورد بازخواست قرار میگیره. با دلم گفتم: خدایا، ما همین کارمون رو که داشتیم انجام میدادیم، تازه با کلی فشار و سختی، توی دور افتاده بودیم که بتونیم میدون را بفهمیم و احساس تسلط کنیم، هنوز این کار تموم نشده، کار سخت تر از اون روی دوشم گذاشتی؟!
غروب فردا، او با همان لباس رزمش که درجهای هم نداشت به تهران رفت تا خود را به جلسه ی شورا برساند.
منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده
در ویسگون دنبالم کنین:
http://www.wisgoon.com/khadijeh96/
۱.۲k
۲۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.