هفتآسمون

#هفت_آسمون🤍
#پارت_اول💜

از زبون دیانا:
سلام من دیانا رحیمی ١٩ ساله هستم
دوستای صمیمی من نیکا، ژاتیس، پانیذ ، و مهدیس هستن ما واقعا دوستای صمیمی هستیم یه خونه مجردی داریم توی یه آپارتمان امروز دوشنبه س و ما امتحان داریم من زودتر از بقیه بیدار شدم رفتم سرویس کارای مربوط رو کردم دست و صورتم و شستم و اومد بیرون دیدم مهدیس بیدار شده و سرش تو گوشیه
_:صبح بخیر
+:عه تو اینجایی صبح بخیر
_:خواهر من چشاتو باز کن بعد برو تو گو‌شی
+:وااای باز شروع شد🤦‍♀️
_:حالا بگو کلک با کی چت میکردی
+:ها.... چی.... من... هیچی هیچکس.... من اصلا با کسی چت نمیکردم
_:به من دروغ نگو بلا
نیکا با موهای به هم ریخته از اتاق اومد بیرون
نیکا:چه خبرتون اول صبحی
_:اول صبح کجاست خواهر من ساعت یازدس
نیکا چشاش گرد شد و گفت:
یازده ما ساعت ٨ و نیم باید دانشگاه میبودیم😨 واااای حالا چیکار کنیم😫
یه نگاه به ساعت خونه کرد یه نگاه به من، من و مهدیس زدیم زیر خنده😂
کل خونه رو دنبال من داشت میدوید
نیکا:اگه دستم بهت نرسه!
_:نمیرسهههه🤪
خیلی خسته شدیم نشستم رو زمین
_:آقا من تسلیمم💁‍♀
نیکا از پست اومد افتاد رو من دستم و گاز گرفت و جیغ من رفت هوا واسم ساعت درست کرد
+:این ساعتو برات درست کردم تا از این به بعد ساعتو درست بگی 😁
بعد از کلی شوخی و خنده بقیه بیدار شدن و میز رو چیدیم و صبحانمون رو خوردیم و رفتیم آماده بشیم

من یه شلوار لی آبی پوشیدم با مانتوی سفیدم نشستم رو صندلی میز آرایشم یه آرایش ملایم و خوشگل کردم و مقنعه مشکی مو سر کردم کیفم و برداشتم و رفتم تو هال نیکا شروار کتون مشکی با لباس قرمز و مقنعه مشکی پوشیده بود مهدیس هم شروار کتون طوسی و مانتو صورتی تا روی زانو پوشیده بود پانیذ هم شروار لی با مانتوی مشکی و ژاتیس هم شروار کتون خاکستری با مانتوی کرمی پوشیده بود راه افتادیم به سمت دانشگاه سوار اتوبوس شدیم و دم دانشگاه پیاده شدیم رفتیم داخل همش فکر می‌کردیم دیر رسیدیم در زدیم و در رو باز کردیم دیدیم کسی نیست فقط پسرا اومده بودن با پسرا لج بودیم و حرص هم دیگه رو درمیوردیم بدون توجه به اونا رفتیم نشستیم رو میزامون
دیدگاه ها (۳)

#ادامه_پارت۱#هفت_آسمون🤍 از زبون ارسلان💜سلام من ارسلان کاشی ه...

#هفت_آسمون💜#پارت_دوم🤍دیانا🤍استاد: برای درس های عملی و بقیه د...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۱علامت ها( ا.ت : + بورام : & جونگکوک : - ...

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

جوجه تیغی عصبانی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط