هفتآسمون
#هفت_آسمون💜
#پارت_دوم🤍
دیانا🤍
استاد: برای درس های عملی و بقیه درس ها باید دو تا دو تا گروه بشید با هم درس بخونید....... و این هایی که میخونم باید باهم گروه بشن ژاتیس حقیقی با امیر محمد احمدی رضا برزگر با پانیذ کرمی ارسلان کاشی با دیانا رحیمی محراب احمدی با مهدیس سادات حسینی و متین امینی با نیکا فلاحی.... روزتون خوش
استاد رف بیرون همه همینجور مثل مجسمه مونده بودیم که محراب گفت
محراب:آقا نمیشه یعنی چی
رضا:من عمرا با یه دختر باشم
پانیذ:خیلی هم دلتون بخواد
امیر:فعلا که دلمون نمیخاد
مهدیس:اینا فک کردن ما الان خوشحالیم که با ایناییم😒
محراب:فعلا که داری ذوق مرگ میشی😝
نیکا و مهدیس: برو بابا😐
نیکا:خواب دیدی خیره😒
_:من که میرم میگم که نمیخام
ارسلان:ما هم میریم
رفتیم دم در اتاق مدیر در زدیم گفتن:بفرمایید
رفتیم تو پانیذ شروع کرد: استاد ببخشیدا ولی نه ما با پسرا میتونیم باشیم نه پسرا با ما لطفا گروه هارو عوض کنید
پسرا:آره استاد خواهش میکنم
ارسلان:ما اصلا نمیتونیم یا اینا کنار بیایم
استاد: خیر نمیشه من بر اساس نزدیک بودن سن هاتون گروه های دونفری رو انتخاب کردم که راحت تر باشید و نمیشه عوض کرد
رضا:آخه......
استاد:آخه بی آخه بفرمایید نیم ساعت دیگه امتحان بعدیتون طبقه بالاس بفرمایید بیرون
.....
....
...
ارسلان💜
رفتیم تو حیاط دخترا رفتن روی چمنا نشستن ما هم رفتیم پیششون نشستیم
ژاتیس:این همه جا
امیر:کارتون داریم
دیانا:بفرمایید😒
_:ببینید الان دیگه باید لج و لج بازی و بزاریم کنار الان باید با هم گروه باشیم و بیشتر همو بشناسیم من ارسلان کاشی هستم و حالا شما هم خودتون رو معرفی کنین
دیانا:دیانا رحیمی
محراب:محراب احمدی
مهدیس:مهدیس سادات حسینی
نیکا: نیکا فلاحی
متین: متین امینی
پانیذ: پانیذ کرمی
رضا: رضا برزگر
امیر: امیر محمد احمدی
ژاتیس: ژاتیس حقیقی
_:خب گروههایی که شدیم بریم باهام بیشتر آشنا بشیم.... نظرتون؟
بقیه: اوکی.. باش
بلند شدم و بقیه بلند شدن و رفتن یه ور دیانا هنوز نشسته بود
_: بلد شو دیگه
+: هیچکس اینجا نیست خب همینجا بشین
_: پاشو بریم قدم بزنیم من پام خواب رفته
+: صداش کن بیدار شه ههههه😂
_: نمکدون دیشب کجا خوبیدی
+: رو تختم
_: پاشو تا نمکات نریخته😂
......
.....
....
.
دیانا🤍
بلند شدم رفتیم قدم بزنیم حالا باهاش صحبت میکردم میدیدم پسر خوبیه و واقعا چرا انقد ما باهم لج بودیم داشت ازش خوشم میومد یواش یواش داشتیم قدم میزدیم که یه دختره خیلی پروو و زشت اومد رفت تو بغل ارسلان
دختره : ارسلان جونم خوبی؟؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود
ادامه دارد.......
(اون دختره کی بود😨)
کامنت+٢۵ تا یه پارت طولانی
و هیجان انگیز😍💜
اصکی=اتحاد🌕🌆
#پارت_دوم🤍
دیانا🤍
استاد: برای درس های عملی و بقیه درس ها باید دو تا دو تا گروه بشید با هم درس بخونید....... و این هایی که میخونم باید باهم گروه بشن ژاتیس حقیقی با امیر محمد احمدی رضا برزگر با پانیذ کرمی ارسلان کاشی با دیانا رحیمی محراب احمدی با مهدیس سادات حسینی و متین امینی با نیکا فلاحی.... روزتون خوش
استاد رف بیرون همه همینجور مثل مجسمه مونده بودیم که محراب گفت
محراب:آقا نمیشه یعنی چی
رضا:من عمرا با یه دختر باشم
پانیذ:خیلی هم دلتون بخواد
امیر:فعلا که دلمون نمیخاد
مهدیس:اینا فک کردن ما الان خوشحالیم که با ایناییم😒
محراب:فعلا که داری ذوق مرگ میشی😝
نیکا و مهدیس: برو بابا😐
نیکا:خواب دیدی خیره😒
_:من که میرم میگم که نمیخام
ارسلان:ما هم میریم
رفتیم دم در اتاق مدیر در زدیم گفتن:بفرمایید
رفتیم تو پانیذ شروع کرد: استاد ببخشیدا ولی نه ما با پسرا میتونیم باشیم نه پسرا با ما لطفا گروه هارو عوض کنید
پسرا:آره استاد خواهش میکنم
ارسلان:ما اصلا نمیتونیم یا اینا کنار بیایم
استاد: خیر نمیشه من بر اساس نزدیک بودن سن هاتون گروه های دونفری رو انتخاب کردم که راحت تر باشید و نمیشه عوض کرد
رضا:آخه......
استاد:آخه بی آخه بفرمایید نیم ساعت دیگه امتحان بعدیتون طبقه بالاس بفرمایید بیرون
.....
....
...
ارسلان💜
رفتیم تو حیاط دخترا رفتن روی چمنا نشستن ما هم رفتیم پیششون نشستیم
ژاتیس:این همه جا
امیر:کارتون داریم
دیانا:بفرمایید😒
_:ببینید الان دیگه باید لج و لج بازی و بزاریم کنار الان باید با هم گروه باشیم و بیشتر همو بشناسیم من ارسلان کاشی هستم و حالا شما هم خودتون رو معرفی کنین
دیانا:دیانا رحیمی
محراب:محراب احمدی
مهدیس:مهدیس سادات حسینی
نیکا: نیکا فلاحی
متین: متین امینی
پانیذ: پانیذ کرمی
رضا: رضا برزگر
امیر: امیر محمد احمدی
ژاتیس: ژاتیس حقیقی
_:خب گروههایی که شدیم بریم باهام بیشتر آشنا بشیم.... نظرتون؟
بقیه: اوکی.. باش
بلند شدم و بقیه بلند شدن و رفتن یه ور دیانا هنوز نشسته بود
_: بلد شو دیگه
+: هیچکس اینجا نیست خب همینجا بشین
_: پاشو بریم قدم بزنیم من پام خواب رفته
+: صداش کن بیدار شه ههههه😂
_: نمکدون دیشب کجا خوبیدی
+: رو تختم
_: پاشو تا نمکات نریخته😂
......
.....
....
.
دیانا🤍
بلند شدم رفتیم قدم بزنیم حالا باهاش صحبت میکردم میدیدم پسر خوبیه و واقعا چرا انقد ما باهم لج بودیم داشت ازش خوشم میومد یواش یواش داشتیم قدم میزدیم که یه دختره خیلی پروو و زشت اومد رفت تو بغل ارسلان
دختره : ارسلان جونم خوبی؟؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود
ادامه دارد.......
(اون دختره کی بود😨)
کامنت+٢۵ تا یه پارت طولانی
و هیجان انگیز😍💜
اصکی=اتحاد🌕🌆
- ۱۷.۶k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط