دو گدا در خابان نزدک واتکان کنار هم نشسته بودند ک

دو گدا در خياباني نزديک واتيکان کنار هم نشسته بودند. يکي صليب گذاشته بود و ديگري الله...

مردم زيادي که از آنجا رد مي شدند، به هر دو نگاه مي کردند

و فقط در کلاه اوني که پشت صليب نشسته بود پول مي‌انداختند.

کشيشي از آنجا مي گذشت، مدتي ايستاد و ديد که مردم فقط به گدايي که صليب دارد پول مي دهند

و هيچ کس به گداي پشت الله چيزي نمي دهد. رفت جلو و گفت :
رفيق بيچاره من، متوجه نيستي؟

اينجا مرکز مذهب کاتوليک است. طبيعي‌ست مردم به تو که الله گذاشتي پول نمي دهند،

به خصوص که درست نشستي کنار يه گداي ديگري که صليب دارد.

در واقع از روي لجبازي هم که باشد مردم به اون يکي پول ميدهند نه تو.

گداي پشت الله بعد از شنيدن حرفهاي کشيش رو کرد به گداي پشت صليب و گفت:

هي اصغر! نگاه کن کي اومده به ما بازاريابي ياد بده ؟
O_o
دیدگاه ها (۳۸)

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ دخترا ﺭﻭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻦ !!! . . .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣ...

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن ...

داداشم ، بابامو مجبور کرد باهاش شطرنج بازی کنه! بعد بابام د...

مردها موجودات عجيبي هستند به محض اينکه ميفهمند دلبسته شان ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط