اعتراف میکنم
اعتراف میکنم
نگاه من, خسته است
صدای من خسته است
خود خودم شکسته است
اعتراف میکنم
که آسمان مرده ست و
و اینکه من درد میکند
درد میکشد
درد میخواهد
و اینکه دردهایم نیز درد میکنند
که آغاز من درد بود
و انجامم و پایانم
و اعتراف میکنم
که درد مرهم درد شده ست
و اینکه برگ برگ این شب سیه
یکان یکان درد میکشد
و این روح شورشی وحشی کثیف
به قصد غارت تمام من
تمام میله ها را شکسته است
و از خودش گسسته است
رمیده است
و ای خدا
ای خدا
تمام من درد میکند چرا؟
چرا؟
چراااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟
اعتراف میکنم که من
شبانه ,بی سرو صدا
به کنج خود خزیده و
درد میکشد بیصدا
که من شفا نمیخواهد
دوا ,دعا نمیخواهد
من از خودش گریخته ست
بریده است
به کنج خود خزیده است
که درد را گزیده است
دردهای بیصدا , خفه
گاه ساکت , گاه خفته
دردی که درون من ریخته است
میان من شکفته است
درد هم درد میکشد
و شاید درد هم من میکشد
که درد را گزیده ام
که مرهم است
به زخم من
که شاهد است به درد من, نگاه من
و اشک من
که درد به داد درد من رسیده است
در کنج تاریک خودم
درد زمزمه میکند لبم
به دار درد آویخته ست دلم
ای خدا
تمام من درد میکند چرا چرا چراااااااااا؟؟؟
ز سر تا به پای من
به جرم کدام گناه ؟
تو هم مرا میکشی ؟
و من نه من که فریادیست آشفته
بیمار , بی رمق , خسته
که من درد میکشد
که درد من میکشد
مرا کجا میکشد ؟؟
چرا نمی کشد ؟؟
و خوب میدانم
که درد فقط به داد درد من رسیده است
ولی خدا
که ای خدا چرا مرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگاه من, خسته است
صدای من خسته است
خود خودم شکسته است
اعتراف میکنم
که آسمان مرده ست و
و اینکه من درد میکند
درد میکشد
درد میخواهد
و اینکه دردهایم نیز درد میکنند
که آغاز من درد بود
و انجامم و پایانم
و اعتراف میکنم
که درد مرهم درد شده ست
و اینکه برگ برگ این شب سیه
یکان یکان درد میکشد
و این روح شورشی وحشی کثیف
به قصد غارت تمام من
تمام میله ها را شکسته است
و از خودش گسسته است
رمیده است
و ای خدا
ای خدا
تمام من درد میکند چرا؟
چرا؟
چراااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟
اعتراف میکنم که من
شبانه ,بی سرو صدا
به کنج خود خزیده و
درد میکشد بیصدا
که من شفا نمیخواهد
دوا ,دعا نمیخواهد
من از خودش گریخته ست
بریده است
به کنج خود خزیده است
که درد را گزیده است
دردهای بیصدا , خفه
گاه ساکت , گاه خفته
دردی که درون من ریخته است
میان من شکفته است
درد هم درد میکشد
و شاید درد هم من میکشد
که درد را گزیده ام
که مرهم است
به زخم من
که شاهد است به درد من, نگاه من
و اشک من
که درد به داد درد من رسیده است
در کنج تاریک خودم
درد زمزمه میکند لبم
به دار درد آویخته ست دلم
ای خدا
تمام من درد میکند چرا چرا چراااااااااا؟؟؟
ز سر تا به پای من
به جرم کدام گناه ؟
تو هم مرا میکشی ؟
و من نه من که فریادیست آشفته
بیمار , بی رمق , خسته
که من درد میکشد
که درد من میکشد
مرا کجا میکشد ؟؟
چرا نمی کشد ؟؟
و خوب میدانم
که درد فقط به داد درد من رسیده است
ولی خدا
که ای خدا چرا مرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- ۲.۰k
- ۲۳ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط