حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم

.



حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنـــار تـو قدم می زدم و دور و بــرم
چشم ها پُرخون شد ، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که ازغصه ی مایادکند
سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت بـه هم

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد و قافیــه ها ریخت به هم

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟



.
دیدگاه ها (۵)

غزلی زیبا از حضرت مولانا نوروز بمانید که ایّام شمایید!آغاز ش...

شبتون خوش دوستان

سلام به دوستان عزیزمقدردان وجود نازنین همگی هستم ،شما نوشتید...

میشه جای کادوی تولدم یه روبان سیاه بالا عکسم باشه

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به همشوق یک رابطه با حاشیه ها...

حسّ و حال همه‌ی ثانیه‌ها ریخت به همشوق یک رابطه با حاشیه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط