تو ای ناشناسی که در گوش من

تو ای ناشناسی که در گوش من
طنین صدایت چنین اشناست

زمن جان بگیر و عیان چهره کن
روا گر مرادت به این رو نماست

به نامم بخوانی ولی نام خویش
نهان میکنی تا ندانم که ای

نشانم بدانی ولی همچنان
شوی بی نشان تا ندانم چه ای

تو ای ناشناس سیه چشم من
به افتادگان هم نگاهی رواست

گنه نیست از پرده بیرون شدن
وگر هست، گاهی گناهی رواست

به هر بزم خوانندم ازروی مهر
عزیزان و من رو نهان میکنم

گریزانم از دست نادوستان
کنون خویش را امتحان میکنم

ندارم دگر تاب مکر و فریب
همین به که کردم جدایی ز خلق

زبان ملامت ندارم ولی
ندیدم بجز بی صفایی ز خلق

صفایی کن ای ناشناسی که من
تو را برگزیدم به غم خوارگی

رهایم کن از رنج بی همدمی
خلاصم کن از دست اوارگی

نشان تو در دل نهان میکنم
اگر جای خود را نشانم دهی

بگویم تو را انچه دارم به دل
به شرطی که یکدم امانم دهی

تو نام مرا نیز با کس مگو
که با من حسد بیش از این نارواست

اگر از تو بسیار جویا شدند
بگو شاعر شهر دیوانه هاست
دیدگاه ها (۸)

#شعر کوچه بی تو :حتما بخونید بسیار زیباست #بی تو مهتاب شبی ب...

با این دل ماتم زده آواز چه سازمبشکسته نی ام بی لب دمساز چه س...

من مستممن مستم و میخانه پرستمراهم منماییدپایم بگشاییدوین جام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط