پارت سوم
پارت سوم
اعضا به سازمان برگشتن اونا قرار داشتن امشب جشن بگیرن ولی عذا گرفته بودن اگه فقط یونگجه بهشون خیانت نمیکرد همچی عالی میشد بم بم بگی نگی عذاب وجدان داشت چون پدرش رو کشته بود و مارک .... مارک انقدر گریه کرد که بیهوش شد و بم بم بالا سرش موند تا بلایی سر خودش نیاره سوزی هم زخم جین یونگ پانسمان کرد و بالا سرش موند . بعد از پونزده ساعت جین یونگ بالاخره بهوش اومد
- اه سوزی
سوزی که سرش رو گذاشته بود روی تخت سرش رو بلند کرد
- بله خوبی درد نداری
جین یونگ دست سوزی روی قلب خودش گذاشت
- چرا قلبم درد میکنه و هر وقت تو مال من شی اروم میگیره
سوزی اشک هاش رو پاک کرد و سرش رو بالا پایین کرد
پنج سال بعد ................................
یه فرشته ی خوشگل شیطون در حال بالا پایین پریدنه
- بیدالشیید اوما سوژی اپا جین بیدالشید تفلد دخمل چوچولو تونه و شماها خوافیدید پاشید باید جشن بگیریم تفلد دختل خوشملتون رو .
چه صدای قشنگ تر از دختر چهارساله ی کوچولوی جین و سوزی جین یونگ بعد از مرگ یوگیوم داغون شد و این فرشته کوچولو دلیل زمین نخوردنشه جی بی دوسال طول کشید تا مرگ یونگجه رو هضم کنه ولی هنوزم از همجنسگرایی متنفره اون با مین ازدواج کرده و خوش بخت و تا دو ماه دیگه یه پسر کاکول به سرهم نصیبش میشه جکبمم یه زندگی اروم رو کنار هم تجربه کردن تو تایلند و مارک تمام این پنج سال رو با خاطرات یوگیوم به سر کرده حالا امروز تولد چهار سالگیه جیسی و همه اومدن کره و دور هم جمع شدن شام و کیک رو بیرون خوردن و کنار هم خندیدن مشغول شوخی خنده بودن که جیسی به زبون اومد که میخواد کادو هاش رو باز کنه با کمک مارک همه ی کادو ها رو باز کرد
- دخمل قشنگم حالا که همه کادو هات رو باز کردی وقتشه بری بخوابی
جیسی لب و لوچه اش رو اویزون کرد
- هنوز یه کادو رو باز نکردیم و یه مهمونم نیومده من نمی خوام بخوابم
حالا سوزی به حرف اومد اون خیلی بهتر از جین یونگ بلد بود با جیسی کنار بیاد
- ولی دختر قشنگم همه کادو ها رو باز کردیم و همه هم اومدن
جیسی به طرف اتاق رفت با جعبه ای که به زور حمل میکرد برگشت
- این مونده
جین یونگ جعبه رو گرفت خط اشنایی روش بود اخم هاش رو تو هم کرد
- جیسی کی اینو بهت داده
- یه اقا که تو اتاقه .
سوزی بلند شد تا ببینه دخترش چی میگه که خشکش زد یه مرد خوشتیپ با چهره ی اشنا رو دید کسی که با چشمهای خودش شاهد مرگش بود الان جلوش بود
- هیونگ دلم برات تنگ شده
مارک با دیدن یوگیوم با چشم ها خیس به سمتش هجوم برد و بدون در نظر گرفتن موقعیت بوسیدش با اینکارش باعث شد جیسی کوچولو چشم هاش رو بگیره و بدو اتاقش و بعد همه بلند شدن و یوگیوم رو در اغوش کشیدن و این شروع خوشبختی ابدی مارک بود ولی این خوشبختی ابدی بود ؟ باید دید
اعضا به سازمان برگشتن اونا قرار داشتن امشب جشن بگیرن ولی عذا گرفته بودن اگه فقط یونگجه بهشون خیانت نمیکرد همچی عالی میشد بم بم بگی نگی عذاب وجدان داشت چون پدرش رو کشته بود و مارک .... مارک انقدر گریه کرد که بیهوش شد و بم بم بالا سرش موند تا بلایی سر خودش نیاره سوزی هم زخم جین یونگ پانسمان کرد و بالا سرش موند . بعد از پونزده ساعت جین یونگ بالاخره بهوش اومد
- اه سوزی
سوزی که سرش رو گذاشته بود روی تخت سرش رو بلند کرد
- بله خوبی درد نداری
جین یونگ دست سوزی روی قلب خودش گذاشت
- چرا قلبم درد میکنه و هر وقت تو مال من شی اروم میگیره
سوزی اشک هاش رو پاک کرد و سرش رو بالا پایین کرد
پنج سال بعد ................................
یه فرشته ی خوشگل شیطون در حال بالا پایین پریدنه
- بیدالشیید اوما سوژی اپا جین بیدالشید تفلد دخمل چوچولو تونه و شماها خوافیدید پاشید باید جشن بگیریم تفلد دختل خوشملتون رو .
چه صدای قشنگ تر از دختر چهارساله ی کوچولوی جین و سوزی جین یونگ بعد از مرگ یوگیوم داغون شد و این فرشته کوچولو دلیل زمین نخوردنشه جی بی دوسال طول کشید تا مرگ یونگجه رو هضم کنه ولی هنوزم از همجنسگرایی متنفره اون با مین ازدواج کرده و خوش بخت و تا دو ماه دیگه یه پسر کاکول به سرهم نصیبش میشه جکبمم یه زندگی اروم رو کنار هم تجربه کردن تو تایلند و مارک تمام این پنج سال رو با خاطرات یوگیوم به سر کرده حالا امروز تولد چهار سالگیه جیسی و همه اومدن کره و دور هم جمع شدن شام و کیک رو بیرون خوردن و کنار هم خندیدن مشغول شوخی خنده بودن که جیسی به زبون اومد که میخواد کادو هاش رو باز کنه با کمک مارک همه ی کادو ها رو باز کرد
- دخمل قشنگم حالا که همه کادو هات رو باز کردی وقتشه بری بخوابی
جیسی لب و لوچه اش رو اویزون کرد
- هنوز یه کادو رو باز نکردیم و یه مهمونم نیومده من نمی خوام بخوابم
حالا سوزی به حرف اومد اون خیلی بهتر از جین یونگ بلد بود با جیسی کنار بیاد
- ولی دختر قشنگم همه کادو ها رو باز کردیم و همه هم اومدن
جیسی به طرف اتاق رفت با جعبه ای که به زور حمل میکرد برگشت
- این مونده
جین یونگ جعبه رو گرفت خط اشنایی روش بود اخم هاش رو تو هم کرد
- جیسی کی اینو بهت داده
- یه اقا که تو اتاقه .
سوزی بلند شد تا ببینه دخترش چی میگه که خشکش زد یه مرد خوشتیپ با چهره ی اشنا رو دید کسی که با چشمهای خودش شاهد مرگش بود الان جلوش بود
- هیونگ دلم برات تنگ شده
مارک با دیدن یوگیوم با چشم ها خیس به سمتش هجوم برد و بدون در نظر گرفتن موقعیت بوسیدش با اینکارش باعث شد جیسی کوچولو چشم هاش رو بگیره و بدو اتاقش و بعد همه بلند شدن و یوگیوم رو در اغوش کشیدن و این شروع خوشبختی ابدی مارک بود ولی این خوشبختی ابدی بود ؟ باید دید
۱۳.۳k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.