پارت دوم
پارت دوم
سوزی بخاطر تفنگی که پشت سرش بود شوکه شده بود و دست از حرکت برداشته بود ولی شوکه شدنش بخاطر تفنگ نبود بخاطر صاحب تفنگ بود یونگجه تفنگ رو روی سر سوزی گذاشته بود و اون رو مجبور کرده رو زمین زانو بزنه
جی بی از گوشاش دود در میومد این چه نمایشی بود یعنی همنجور که سوزی جین یونگ رو بازی داده بود یونگجه هم اون رو بازی داده بود
- اگه جونش براتون مهمه تفنگاتون رو بندازید .
خب همه تفنگاشون رو انداختن چون اولویت با سالم موندن اعضا بود
- یونگجه دقیقا داری چه گوهی میخوری ؟
- اروم باش جه بوما من دوست دارم واقعا دوست دارم ولی این عوضی پدرمه من پسر صیقه ایشم
با این حرفش فک همه از جمله بم بم کش اومد
- هفت دیقه و نیم مونده یا هممون میریم پایین و این موضوع رو فراموش میکنیم یا همه باهم میمیریم شما که انتقامتون رو گرفتید تا جایی که میخورد زدیدش حالا زنده یا مرده اش چه فرقی میکنه حالا میرید پایین ؟
همه سر تکون دادن
- خب پس همه باهم میمیری....
یونگجه شوکه ساکت شد
- فک نکنم کسی قرار باشه بمیره جز تو و اون عوضی
یونگجه با تکلم پرسید
- تو تو تو دیگه کدوم خری هستی
- اول تفنگت رو بنداز و اون رو ول کن تا نشونت بدم
خب جون هرکسی براش شیرینه پس یونگجه سوزی رو ول کرد و تفنگش رو انداخت وقتی برگشت چهره ی اشنایی رو دید چهره ای که برای همه اشنا بود مخصوصا سوزی و یوگیوم . یوگیوم با دیدنش چشماش چهارتا شد
- هیونگ تو زنده ای
- چطوری پسر بد میدونی از نگرانی مردم
و زیر چشمی به سوزی نگاهی انداخت که بی صدا اشک میریخت تو این لاس زدنا بود که یونگجه تفنگش رو انداخت و باهاش درگیر شد و خب برنده هم شد چون الان هر دو لبه وایساده بودن و تفنگ یونگجه جین یونگ رو نشانه رفته بود
یونگجه گوله ای به پای جین یانگ شلیک کرد و حالا سرش رو نشانه گرفت دستش رو روی ماشه گذاشت و وقتی خواست ماشه رو بکشه رو هوا معلق بود چون یوگیوم بغلش کرده بود و با خودش پرتش کرده بود پایین یوگیوم رو هوا معلق بود و تو لحظه های اخر به مارک نگاه کرد و قطره اشکیی از گوشه چشمش پایین افتاد مارک جیغ میزد زجه میزد ناله میکرد و دو دستی میکوبید تو سرش جین یونگ که بخاطر خونریزی بیهوش شده بود نفهمید چه بلایی سر داداش کوچولوش افتاده سوزی سعی کرد همه رو به پایین منتقل کنه چون دیگه زمانی نمونده بود و سخت ترین کار پایین بردن مارک بود معلوم بود اون دلیل زندگیش رو از دست داده بود هرکی بود مغزش کار نمیکرد هر طور بود همه خارج شدن و سی ثانیه بعد بمب منفجر شد و ساختمون ریخت پایین همه اشک میریختن و تو سرشون میزدن و تنها کسیی که گریه نمیکرد جین یونگ و جی بی بودن چون جین یونگ بیهوش بود و جی بی شوکه از اتفاقی که برای عشقش افتاده بود مرگ اون واقعا ترسناک بود
سوزی بخاطر تفنگی که پشت سرش بود شوکه شده بود و دست از حرکت برداشته بود ولی شوکه شدنش بخاطر تفنگ نبود بخاطر صاحب تفنگ بود یونگجه تفنگ رو روی سر سوزی گذاشته بود و اون رو مجبور کرده رو زمین زانو بزنه
جی بی از گوشاش دود در میومد این چه نمایشی بود یعنی همنجور که سوزی جین یونگ رو بازی داده بود یونگجه هم اون رو بازی داده بود
- اگه جونش براتون مهمه تفنگاتون رو بندازید .
خب همه تفنگاشون رو انداختن چون اولویت با سالم موندن اعضا بود
- یونگجه دقیقا داری چه گوهی میخوری ؟
- اروم باش جه بوما من دوست دارم واقعا دوست دارم ولی این عوضی پدرمه من پسر صیقه ایشم
با این حرفش فک همه از جمله بم بم کش اومد
- هفت دیقه و نیم مونده یا هممون میریم پایین و این موضوع رو فراموش میکنیم یا همه باهم میمیریم شما که انتقامتون رو گرفتید تا جایی که میخورد زدیدش حالا زنده یا مرده اش چه فرقی میکنه حالا میرید پایین ؟
همه سر تکون دادن
- خب پس همه باهم میمیری....
یونگجه شوکه ساکت شد
- فک نکنم کسی قرار باشه بمیره جز تو و اون عوضی
یونگجه با تکلم پرسید
- تو تو تو دیگه کدوم خری هستی
- اول تفنگت رو بنداز و اون رو ول کن تا نشونت بدم
خب جون هرکسی براش شیرینه پس یونگجه سوزی رو ول کرد و تفنگش رو انداخت وقتی برگشت چهره ی اشنایی رو دید چهره ای که برای همه اشنا بود مخصوصا سوزی و یوگیوم . یوگیوم با دیدنش چشماش چهارتا شد
- هیونگ تو زنده ای
- چطوری پسر بد میدونی از نگرانی مردم
و زیر چشمی به سوزی نگاهی انداخت که بی صدا اشک میریخت تو این لاس زدنا بود که یونگجه تفنگش رو انداخت و باهاش درگیر شد و خب برنده هم شد چون الان هر دو لبه وایساده بودن و تفنگ یونگجه جین یونگ رو نشانه رفته بود
یونگجه گوله ای به پای جین یانگ شلیک کرد و حالا سرش رو نشانه گرفت دستش رو روی ماشه گذاشت و وقتی خواست ماشه رو بکشه رو هوا معلق بود چون یوگیوم بغلش کرده بود و با خودش پرتش کرده بود پایین یوگیوم رو هوا معلق بود و تو لحظه های اخر به مارک نگاه کرد و قطره اشکیی از گوشه چشمش پایین افتاد مارک جیغ میزد زجه میزد ناله میکرد و دو دستی میکوبید تو سرش جین یونگ که بخاطر خونریزی بیهوش شده بود نفهمید چه بلایی سر داداش کوچولوش افتاده سوزی سعی کرد همه رو به پایین منتقل کنه چون دیگه زمانی نمونده بود و سخت ترین کار پایین بردن مارک بود معلوم بود اون دلیل زندگیش رو از دست داده بود هرکی بود مغزش کار نمیکرد هر طور بود همه خارج شدن و سی ثانیه بعد بمب منفجر شد و ساختمون ریخت پایین همه اشک میریختن و تو سرشون میزدن و تنها کسیی که گریه نمیکرد جین یونگ و جی بی بودن چون جین یونگ بیهوش بود و جی بی شوکه از اتفاقی که برای عشقش افتاده بود مرگ اون واقعا ترسناک بود
۶.۴k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.