داستان نویسی پارتی
داستان نویسی پارتی ۲
---
فصل اول: طلسم ماه آبی
هتل هازبین همیشه میدانست چگونه در سایهها بخزد - تا شب "ماه آبی". وقتی ماه به رنگ آبی خونین درآمد، قدیمیترین شیاطین از خواب بیدار میشدند. در چنین شبی، "شیطان غم" - موجودی که با تغذیه از خاطرات تلخ زاده شده بود - از آینههای شکسته طبقه هشتم بیرون خزید.
خانم پتیگرین، مدیر هتل، با چهرهای رنگپریده به طبقه سیزدهم رفت. در پشت تابلوی "اتاق خدمات" که هیچگاه استفاده نمیشد، هشت جوان در نور آبی مونیتورها ایستاده بودند. یونیفرمهای مشکی براق با نشان عجیب A.TEEZ بر روی سینه.
"ماه آبی فرا رسیده است," خانم پتیگرین گفت، "و این بار، شیطان غم یکی از مهمانان ویژه را هدف گرفته: 'کیم سئوجونگ'، نویسندهای که آخرین نسخه از رمان پرفروشش را اینجا مینویسد."
هونگجوونگ، لیدر گروه، پیش رفت: "اگر شیطان غم او را تسخیر کند، هرچه مینویسد تبدیل به طلسم تاریکی میشود که هزاران خواننده را آلوده میکند."
---
فصل دوم: رقص اشکها
سان، رقصنده اصلی گروه، اولین کسی بود که اثرات شیطان را حس کرد. هنگام تمرین در سالن رقص، ناگهان خاطره روزی را دید که معلم رقص محبوبش، آقای کیم، در آستانه مهمترین اجرای زندگیشان ناپدید شد. اشکهایش بیاختیار جاری شد.
"نکند...?" سان به طبقه سیزدهم دوید. "شیطان دارد از ضعفهای خودمان علیه ما استفاده میکند!"
در همین حال، یونهو در حال بررسی متنهای رپ جدیدش، ناگهان صحنهای را به یاد آورد که دو سال پیش، هنگام اجرای حرکات خطرناک، باعث مصدومیت شدید جونگهو، جوانترین عضو گروه شده بود. دستهایش شروع به لرزش کرد.
---
فصل سوم: کنسرت نجات
لابی هتل به صحنه نبرد تبدیل شد. مهمانان با چهرههایی بیاحساس روی مبلها نشسته بودند، در حالی که سایههای سیاه از گوشهها بیرون میخزیدند. A.TEEZ روی صحنه موقت ایستاده بودند، اما نور افکنها کمسو شده بودند.
"باید خالصترین احساساتمان را نشان دهیم!" هونگجوونگ فریاد زد.
اجرا آغاز شد. با هر نت، خاطرات دردناکتر ظاهر میشدند:
· مینگی کودکی تنها در خوابگاه رقص را به یاد آورد
· یونگهوان روزی که خانوادهاش او را به خاطر دنبال کردن رویای آیدل شدن طرد کردند
· سانهوا لحظهای که فهمید بیماری قدیمیاش مانع از رقصیدن حرفهای میشود
اما این بار، آنها از این دردها فرار نکردند. سان در میان رقصش، دقیقاً همان حرکاتی را اجرا کرد که آقای کیم به او آموخته بود. یونهو رپی درباره اشتباهات و بخشش خواند.
---
فصل چهارم: تولد دوباره
در اوج آهنگ "WONDERLAND"، نور سفید از وجود هر هشت عضو بیرون زد. شیطان غم که در وسط لابی ظاهر شده بود، زیر این نور شروع به ذوب شدن کرد.
"غیرممکن!" شیطان غرش کرد. "چگونه دردهایتان را به قدرت تبدیل کردید؟"
هونگجوونگ پاسخ داد: "چون فهمیدیم این زخمها بخشی از ما هستند - آنها ما را به خانواده A.TEEZ تبدیل کردند!"
نور چنان درخشان شد که همه جا را فراگرفت. وقتی نور محو شد، شیطان ناپدید شده بود و مهمانان یکی پس از دیگری شروع به بیدار شدن کردند - با لبخندهایی پرامید.
---
اپیلوگ: خانواده
صبح روز بعد، آقای سئوجونگ با انرژی جدیدی رمانش را تمام کرد - داستانی درباره هشت جنگجوی نور.
در طبقه سیزدهم، A.TEEZ دور هم جمع شده بودند. جونگهو که اکنون کاملاً بهبود یافته بود، گفت: "میدانید، شیطان یک چیز را درست میگفت: درد ما واقعی است. اما انتخاب کردیم که اجازه ندهیم ما را تعریف کند."
هونگجوونگ لبخندی زد: "این درس را به خاطر بسپارید. زیرا طبق پیشبینیها، ماه آینده 'شیطان ترس' از راه میرسد... و او قویتر است."
اما این بار، ترسی در چشمان آنها نبود.因为他们 اکنون میدانستند: هر دردی که تقسیم شود، به قدرت تبدیل میشود. و آنها یک خانواده بودند - نه فقط یک تیم.
---
پایان
---
فصل اول: طلسم ماه آبی
هتل هازبین همیشه میدانست چگونه در سایهها بخزد - تا شب "ماه آبی". وقتی ماه به رنگ آبی خونین درآمد، قدیمیترین شیاطین از خواب بیدار میشدند. در چنین شبی، "شیطان غم" - موجودی که با تغذیه از خاطرات تلخ زاده شده بود - از آینههای شکسته طبقه هشتم بیرون خزید.
خانم پتیگرین، مدیر هتل، با چهرهای رنگپریده به طبقه سیزدهم رفت. در پشت تابلوی "اتاق خدمات" که هیچگاه استفاده نمیشد، هشت جوان در نور آبی مونیتورها ایستاده بودند. یونیفرمهای مشکی براق با نشان عجیب A.TEEZ بر روی سینه.
"ماه آبی فرا رسیده است," خانم پتیگرین گفت، "و این بار، شیطان غم یکی از مهمانان ویژه را هدف گرفته: 'کیم سئوجونگ'، نویسندهای که آخرین نسخه از رمان پرفروشش را اینجا مینویسد."
هونگجوونگ، لیدر گروه، پیش رفت: "اگر شیطان غم او را تسخیر کند، هرچه مینویسد تبدیل به طلسم تاریکی میشود که هزاران خواننده را آلوده میکند."
---
فصل دوم: رقص اشکها
سان، رقصنده اصلی گروه، اولین کسی بود که اثرات شیطان را حس کرد. هنگام تمرین در سالن رقص، ناگهان خاطره روزی را دید که معلم رقص محبوبش، آقای کیم، در آستانه مهمترین اجرای زندگیشان ناپدید شد. اشکهایش بیاختیار جاری شد.
"نکند...?" سان به طبقه سیزدهم دوید. "شیطان دارد از ضعفهای خودمان علیه ما استفاده میکند!"
در همین حال، یونهو در حال بررسی متنهای رپ جدیدش، ناگهان صحنهای را به یاد آورد که دو سال پیش، هنگام اجرای حرکات خطرناک، باعث مصدومیت شدید جونگهو، جوانترین عضو گروه شده بود. دستهایش شروع به لرزش کرد.
---
فصل سوم: کنسرت نجات
لابی هتل به صحنه نبرد تبدیل شد. مهمانان با چهرههایی بیاحساس روی مبلها نشسته بودند، در حالی که سایههای سیاه از گوشهها بیرون میخزیدند. A.TEEZ روی صحنه موقت ایستاده بودند، اما نور افکنها کمسو شده بودند.
"باید خالصترین احساساتمان را نشان دهیم!" هونگجوونگ فریاد زد.
اجرا آغاز شد. با هر نت، خاطرات دردناکتر ظاهر میشدند:
· مینگی کودکی تنها در خوابگاه رقص را به یاد آورد
· یونگهوان روزی که خانوادهاش او را به خاطر دنبال کردن رویای آیدل شدن طرد کردند
· سانهوا لحظهای که فهمید بیماری قدیمیاش مانع از رقصیدن حرفهای میشود
اما این بار، آنها از این دردها فرار نکردند. سان در میان رقصش، دقیقاً همان حرکاتی را اجرا کرد که آقای کیم به او آموخته بود. یونهو رپی درباره اشتباهات و بخشش خواند.
---
فصل چهارم: تولد دوباره
در اوج آهنگ "WONDERLAND"، نور سفید از وجود هر هشت عضو بیرون زد. شیطان غم که در وسط لابی ظاهر شده بود، زیر این نور شروع به ذوب شدن کرد.
"غیرممکن!" شیطان غرش کرد. "چگونه دردهایتان را به قدرت تبدیل کردید؟"
هونگجوونگ پاسخ داد: "چون فهمیدیم این زخمها بخشی از ما هستند - آنها ما را به خانواده A.TEEZ تبدیل کردند!"
نور چنان درخشان شد که همه جا را فراگرفت. وقتی نور محو شد، شیطان ناپدید شده بود و مهمانان یکی پس از دیگری شروع به بیدار شدن کردند - با لبخندهایی پرامید.
---
اپیلوگ: خانواده
صبح روز بعد، آقای سئوجونگ با انرژی جدیدی رمانش را تمام کرد - داستانی درباره هشت جنگجوی نور.
در طبقه سیزدهم، A.TEEZ دور هم جمع شده بودند. جونگهو که اکنون کاملاً بهبود یافته بود، گفت: "میدانید، شیطان یک چیز را درست میگفت: درد ما واقعی است. اما انتخاب کردیم که اجازه ندهیم ما را تعریف کند."
هونگجوونگ لبخندی زد: "این درس را به خاطر بسپارید. زیرا طبق پیشبینیها، ماه آینده 'شیطان ترس' از راه میرسد... و او قویتر است."
اما این بار، ترسی در چشمان آنها نبود.因为他们 اکنون میدانستند: هر دردی که تقسیم شود، به قدرت تبدیل میشود. و آنها یک خانواده بودند - نه فقط یک تیم.
---
پایان
- ۳.۱k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط