غزلی تازه ولی قافیه اش بد شده است

غزلی تازه ولی قافیه اش بد شده است
قلمم باز به این کار مردد شده است

ترس دارد بنویسد! غزل آتش گیرد
چون که دلسوختگی بیشتر از حد شده است

غزلم سوخت دلم سوخت کمی راه بیا
حرف دل نیست فقط قافیه ممتد شده است

خوب فهمید چه گفتم ! چه نوشتم! با بغض
انکه از کوچهء معشوقهء ما رد شده است

جگرم سوخت ولی آه کشیدن ممنوع
بغض در راه گلو آمده و سد شده است

رفت اما به دلم خاطره ها چنگ زده
چون که در خاطرِ من خاطره اش "ادد" شده است

چشم در راه! شب و روز به راهِ سفرش
فکر و ذکرم همه دم کاش بیاید شده است

دلِ من خوش که دلش پیش من اینجا مانده
گفت عاشق شده است! وای که شاید شده است
دیدگاه ها (۱۲)

آریایی حرف می زندآلمانی ناز می کندفرانسوی می بوسدکوبایی سیگا...

تا آخرش رفتن نترسیدناون جا که پاهای زمین لرزیدهی پشتِ هم رفت...

لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگوپیش یک آدم معلول نباید بدوی...

تو ساعت دوازده شب سی و یک شهریوریو من عقربه ایکه تا می خواهد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط