بــعد از مدت ها دیدمش! دستامو گرفت و گفت چقدر دســـتات تغ
بــعد از مدت ها دیدمش! دستامو گرفت و گفت چقدر دســـتات تغییر کردن… خـُودمو کنترل کردم و فــَقط لبخندی زدم… تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم: بی مـَعرفت! دســـتای من تغیــیر نکرده… دستات به دســـتای اون عادت کرده!!!!
۶۴۴
۰۸ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.