یک روز از همان روزهای تلخ بعد از رفتنش به خودم گفتمحق ات

یک روز از همان روزهای تلخ بعد از رفتنش به خودم گفتم…حق ات است بیچاره !
آدمی که روی یک اشتباه آنقدر سماجت
می کند باید هم بعدش اینهمه عذاب بکشد …
کسی که می داند هیچ آینده مشترکی با یک نفر ندارد و باز به دوست داشتنش ادامه
می دهد باید هم بعدش برای فراموش
کردنش جان بکند …!
به خودم گفتم …احمق جان!
تو که می فهمیدی او سهم تو نیست، تو که
می فهمیدی ماندنی نیست، و باز خودت را به زمین و زمان می زدی تا باور نکنی، تو که هر بار چشمانت را روی حقیقت
می بستی و حضور با دلهره ی او را به تمام بودن های اطرافت ترجیج میدادی
باید هم حالا تنها بمانی … اصلا حق ات است از تنهایی بپوسی، حق ات است که با هر
خاطره ای هزار بار بمیری…!
یک روز، تمام اینها را به خودم گفتم
با عصبانیت هم گفتم …
یقه ی خودم را گرفتم و خودم را برای اشتباهم مؤاخذه کردم …
اما میدانی قشنگیش کجا بود ؟؟
دقیقا آنجا که بعد از اینهمه دلخوری، دستم را روی سینه ام گذاشتم، نفس عمیقی کشیدم
لبخند زدم و گفتم …
"اما عشق او ارزشش را داشت لعنتی"
دیدگاه ها (۱۱)

احساست رانفس میکشمنگاهت رامیخوانمقلبت رامینوازمصدایت رامیبوس...

هیچــــکے یـــــهویے نمــــیره اول شــــور و شوقـــش میـــره...

از تمامِ خودمگونه هایم رابیشتر دوست دارمکه طعمِ بوسه های تو ...

مسخرس ...بعضی آدما رو چند روز،چند ماه،چند سال حتی نمیبینی و ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 53ویو جیمین*با نوازش کردن موهام توسط ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط