ماه در آسمان می درخشید
ماه در آسمان می درخشید..
برف سرتاسر جنگل را پوشانده بود..
صدای زوزه گرگی از دور شنیده میشد..
پسرکی در جنگل پرسه میزد..
گویا به جنگل پناه آورده بود..
آروم آروم بهش نزدیک شدم..
فرار نکرد...جسارت در چشمانش موج میزد..
شجاعتش تحسین برانگیز بود..
میدانستم گرگی درونش خفته..
لحظه ای وحشی شدم..
و طعم خون را حس کردم..
او زخمی شده بود..
زخمش را لیس زدم..
و برای همیشه..
دور شدم...
برف سرتاسر جنگل را پوشانده بود..
صدای زوزه گرگی از دور شنیده میشد..
پسرکی در جنگل پرسه میزد..
گویا به جنگل پناه آورده بود..
آروم آروم بهش نزدیک شدم..
فرار نکرد...جسارت در چشمانش موج میزد..
شجاعتش تحسین برانگیز بود..
میدانستم گرگی درونش خفته..
لحظه ای وحشی شدم..
و طعم خون را حس کردم..
او زخمی شده بود..
زخمش را لیس زدم..
و برای همیشه..
دور شدم...
- ۶۱۸
- ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط