عمرمن دیگر چو مردابیستراکد و ساکت و آرام و خموش

عمرمن دیگر چو مردابیست،راکد و ساکت و آرام و خموش
نه از او شعله کشد موج و شتاب
نه در او نعره زند خشم و خروش
گاهگه شاید یک ماهی پیر
مانده و خسته در او بگریزد
وز خرامیدن پیرانه ی خویش
موجکی خرد و خفیف انگیزد
یا یکی مرغ گریزنده که تیر
خورده در جنگل و بگریخته چست
دیگر اینجا که رسد زارو ضعیف
دست و پایش شود از رفتن سست
او به مه می نگرد ماه به او
شب دراز است و قلندر بیدار





#gandom_nini
دیدگاه ها (۱)

من شیفته ی خوشی های ساده ام. آنها آخرین پناه جان های محزون ا...

میدانید،،مرد که خوب باشد بی شک زن بهترین میشودباور کنید مرد ...

آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد رویا ببارد دختران برقصند قند باش...

گمان میکنم هر آدمی بایدپشت پنجره اتاقش،یک گلدان گل شمعدانی د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط