راه خیانت
#راه_خیانت
Part 8
ویو کوک
با جیمین پاشدیم رفتیم سوار ماشین شدیم
کوک:خب بگو ببینم با جولیا چیکار میکردی شیطون
جیمین همه چیو تعریف کرد
کوک:واو عجب ماجرایی ولی تو از این دختره خوشت میاد ها(لبخند شیطانی)
جیمین:حالا خودت یجوری میگی انگار از ا/ت خوشت نمیاد(نیشخند)
کوک:نه کی گفته
جیمین:اره اره دیدم هش زیرچشمی نگاش میکردی
ویو کوک
جیمینو رسوندم خونه خودمم رفتم خونه انقدر خوابم میومد که سریع گرفتم خوابیدم
"پرش زمانی به چند هفته بعد"
ویوکوک
تو این چند هفته به ا/ت علاقمند شده بودم و امروز هم میخواستم بهش اعتراف کنم رفتم صبحونمو خوردم و یونیفرمم رو پوشیدم و راه افتادم
ویوا/ت
با صدای الارمم از خواب شیرین و رویاییم پاشدم یونیفرمم رو پوشیدم و صبحونمو هم خوردم و با ماشینم راه افتادم به سمته مدرسه این چند هفته احساس تنهایی میکردم جولیا هم که با جیمین تو رابطه هست دیگه خیلی بهم زنگ نمیزنه رسیدم به مدرسه پیاده شدم
رفتم سر کلاس جیمین و جولیا داشتن باهم حرف میزدن من تنها موندم سرمو گذاشتم رو میز و چشمامو بستم
که یه صدای اشنایی شنیدم سرمو بالا اوردم
کوک بود!
ا/ت:کوک؟
کوک:هوم اره کوک چرا اینجا تنها موندی
ا/ت:چی بگم جولیا با جیمین رفته تو رابطه منو فراموش کرده
کوک:اره جیمینم منو فراموش کرده(باخنده)
ا/ت:(خنده)
استاد اومد و کوک رفت سرجاش
استاد:خب کتاب ریاضیتون و باز کنید
.
.
.
.
.
استاد:یادداشت کردید پاک کنم
(همه بله)
استاد:خب سوال بعدی ا/ت پاشو بیا
ویو ا/ت
پاشدم رفتم پا تخته و سریع حلش کردم و نشستم استاد نگاهی کرد و گفت
استاد:افرین درسته
که زنگ خورد استاد رفت و کوک پاشد و روبه همه کرد و گفت
کوک:لطفا جایی نرید یه حرف مهم دارم رو به من کرد و گفت
کوک:ا/ت میشه بیای اینجا(با لبخند)
تعجب کرده بودم پاشدم و رفتم سمتش و روبه روش وایسادم جلوم زانو زد و گفت
کوک:ا/ت خیلی وقته دوست دارم و میخوام ماله من بشی قبول میکنی
کیم ا/ت؟
نمیدونستم چی بگم خب دروغ چرا منم دوسش دارم پس سریع گفتم
ا/ت:اره باشه بله(پرید بغلش)
کوک منو گرفت رو هوا چرخوند و با داد گفت
کوک:دوست دارم دوست دارم کیم ا/ت (با داد)
ا/ت:منم دوست دارم جئون جونگ کوک
کله کلاس دست زدن برامون جولیا اومد سمتم
جولیا:تبریک میگم مارمولک(با لبخند)
ا/ت:بیشعور(با لبخند)
Part 8
ویو کوک
با جیمین پاشدیم رفتیم سوار ماشین شدیم
کوک:خب بگو ببینم با جولیا چیکار میکردی شیطون
جیمین همه چیو تعریف کرد
کوک:واو عجب ماجرایی ولی تو از این دختره خوشت میاد ها(لبخند شیطانی)
جیمین:حالا خودت یجوری میگی انگار از ا/ت خوشت نمیاد(نیشخند)
کوک:نه کی گفته
جیمین:اره اره دیدم هش زیرچشمی نگاش میکردی
ویو کوک
جیمینو رسوندم خونه خودمم رفتم خونه انقدر خوابم میومد که سریع گرفتم خوابیدم
"پرش زمانی به چند هفته بعد"
ویوکوک
تو این چند هفته به ا/ت علاقمند شده بودم و امروز هم میخواستم بهش اعتراف کنم رفتم صبحونمو خوردم و یونیفرمم رو پوشیدم و راه افتادم
ویوا/ت
با صدای الارمم از خواب شیرین و رویاییم پاشدم یونیفرمم رو پوشیدم و صبحونمو هم خوردم و با ماشینم راه افتادم به سمته مدرسه این چند هفته احساس تنهایی میکردم جولیا هم که با جیمین تو رابطه هست دیگه خیلی بهم زنگ نمیزنه رسیدم به مدرسه پیاده شدم
رفتم سر کلاس جیمین و جولیا داشتن باهم حرف میزدن من تنها موندم سرمو گذاشتم رو میز و چشمامو بستم
که یه صدای اشنایی شنیدم سرمو بالا اوردم
کوک بود!
ا/ت:کوک؟
کوک:هوم اره کوک چرا اینجا تنها موندی
ا/ت:چی بگم جولیا با جیمین رفته تو رابطه منو فراموش کرده
کوک:اره جیمینم منو فراموش کرده(باخنده)
ا/ت:(خنده)
استاد اومد و کوک رفت سرجاش
استاد:خب کتاب ریاضیتون و باز کنید
.
.
.
.
.
استاد:یادداشت کردید پاک کنم
(همه بله)
استاد:خب سوال بعدی ا/ت پاشو بیا
ویو ا/ت
پاشدم رفتم پا تخته و سریع حلش کردم و نشستم استاد نگاهی کرد و گفت
استاد:افرین درسته
که زنگ خورد استاد رفت و کوک پاشد و روبه همه کرد و گفت
کوک:لطفا جایی نرید یه حرف مهم دارم رو به من کرد و گفت
کوک:ا/ت میشه بیای اینجا(با لبخند)
تعجب کرده بودم پاشدم و رفتم سمتش و روبه روش وایسادم جلوم زانو زد و گفت
کوک:ا/ت خیلی وقته دوست دارم و میخوام ماله من بشی قبول میکنی
کیم ا/ت؟
نمیدونستم چی بگم خب دروغ چرا منم دوسش دارم پس سریع گفتم
ا/ت:اره باشه بله(پرید بغلش)
کوک منو گرفت رو هوا چرخوند و با داد گفت
کوک:دوست دارم دوست دارم کیم ا/ت (با داد)
ا/ت:منم دوست دارم جئون جونگ کوک
کله کلاس دست زدن برامون جولیا اومد سمتم
جولیا:تبریک میگم مارمولک(با لبخند)
ا/ت:بیشعور(با لبخند)
۸.۷k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.