باورم کن... ( پارت ۵ )

<< بعد از جشن >>
ما سه تا (یوری، یونگی، جیمین) پیش هم بودیم که هانا اومد
هانا: خواستم ضایع نشی بقول خودت هوا ورت نداره، سمت من نمیای
یونگی: چی؟*شکستن قلبش*
هانا: نمیخوام ناراحتت کنم ولی حسی بهت ندارم جناب
یوری: چی میگی؟
هانا: تو میدونی من از پسرا بدم میاد سمتشون نمیرم
هانا: اگه میخوای به هرکسی بگی رابطه داریم بگو ولی تو واقعیت بین منو تو چیزی نیس
یونگی: باشه مجبورت نمیکنم
هانا: ممنون
یونگی: تهش مال خودمی * زیرلب*
هانا: چی؟
یونگی: هیچی گفتم خواهش میکنم
هانا: آها، من باید برم فعلا
یوریو بغل میکنه
هانا: حواسم بت هستا *رو به جیمین *
جیمین: *خنده* باشه
یوری: اذیتش نکن دیگه
هانا: یوری طرفداری اینو نکن حرص منو در نیارا، حسودم خودتی
جیمین: بله صحیح
یوری: *خنده* خب دوسش دارم و درضمن هیچکس جای تو رو برام نمیگیره
هانا: غیر ازین بود الان کشته بودمت گلم، خدافظ
میره
یونگی: تو نمیخوای بری*رو به جیمین *
جیمین: نه * با پررویی تمام*
یونگی: پررو
جیمین: *خنده* میخام پیش زنم باشم
یونگی: زنت؟
یوری: *سرخ شدن *
جیمین: بعله
یونگی: اونوقت از کی زنت شد
جیمین: از وقتی دیدمش
یونگی: هوفففف از دست تو کلمو میکوبم به دیوار

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
دیدگاه ها (۰)

باورم کن... ( پارت ۶ )

باورم کن... ( پارت ۷ )

باورم کن... ( پارت ۴ )

باورم کن... ( پارت ۳ )

عضوهای جدید ( پارت ۱۴ )

#invisiblelovePart_6رفتیم نشستیمیه میز بزرگ پر از غذا های رن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط