invisiblelove

#invisiblelove
Part_6

رفتیم نشستیم
یه میز بزرگ پر از غذا های رنگ و رنگ
تازه دقت کرده بودم ، جونگکوک کنارم بود ، ایــش
ته دلم دوسش داشتم،چی دارم میگم، وایییی

یوری:هائون!حالت خوبه؟کلی صدات زدم

هائون:اره اره

جونگکوک:تو فکر اینه چجوری کل اینارو بخوره(خنده)

هائون:(صورت عصبانی)هوففف

یونا:بخورید دیگه

جونگکوک:هائون اول کدومشو میخوای بخوری؟نکنه همشو(خنده)

یوری:بسه

ساکت شدیم و شروع کردیم به خوردن غذا
خیلی خوشمزه بود ، جونگکوک خودش یه بشقاب غذا رو تو دهنش جا میداد ، خدا خدا میکردم خفه نشه مهمونی بهم بریزه
غذا رو خوردیم
یکم بعد همه مهمونا رفتن و فقط منو و بچه ها(یوری،جونگکوک،تهیونگ،جیمین و یونا که خونه خودش بود دیگههه)مونده بودیم

یوری: وقتشه بریم دیگه

همه:(با سر حرف یوری رو تایید کردن)

یونا:نههه ، امشب بمونین ، لطفااااااا......برای همه اتاق کافی هست ، کسی هم کاری به شما ندارع پس لطفاً بمونین...

جیمین و تهیونگ:ما میمونیممممم

جونگکوک:حدقا بزارین حرفش تموم شه(خنده)

یوری: بمونیم؟

هائون: نمیدونم،من که فردا کاری ندارم

یونا:پس بمونینننن

یوری:....


ادامه دارد....

( لایک فراموش نشه گلب✭)
دیدگاه ها (۰)

#invisiblelovePart_7یوری: باشه،هائون تو....یونا:هائون هم میم...

سلام عشقام ، یه چند روزی نمیتونم براتون پارت جدید بزارمیکم ح...

#invisiblelovePart_5جونگکوک:الان صدام کردی جونگکوک؟هائون:شنی...

#invisiblelovePart_4جونگکوک:چشم داری که،هوففففهائون:توهم میب...

#invisiblelovePart_10تهیونگ: نخوابیدین؟منم با صدای شما و جیم...

#invisiblelovePart_9جونگکوک:بسه هائونهائون:خب نمی‌فهمه من چ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط