part²⁰🦖🗿
جین « دوست نداره درباره این موضوع با کسی صحبت کنیم! بهتره کنجکاوی نکنی
جانگ می « یه راز بالاخره فاش میشه! یعنی اینقدر تلخه که دوست نداره کسی بدونه؟
کوک « گذشته تلخ آدما یه نقطه ضعفه! چون وقتی یاد اون خاطرات میفتی مغزت از کار میفته و قلبت بی قرار میشه... دوست ندارم نقطه ضعفی داشته باشم وایت! در ضمن حالا که ناخواسته عضو گروه شدی باید یاد بگیری اینجا یه سری قانون داره که اگه سرپیچی کنی تنبیه بدی به همراه داره
جانگ می « اینکه به خاطر جنابعالی آش و لاش شدم کافی نیست؟
کوک « لازمه مهارت هاتو تقویت کنی تا دیگه اینجوری داغون نشی! از اونجایی که خیلی چموشی مجبورم از وقتم بزنم و باهات تمرین کنم
جانگ می « چی؟ کافیه یه حرکت اضافه انجام بدم اون موقع جنازه ام رو تحویل اینا میدی!
کوک « باید یاد بگیری به موقعش از من بترسی و به موقعش بهم اعتماد کنی!
یک ماه بعد ///
_مدت اقامت شون توی نیویورک طولانی شده بود! فکر میکرد سه چهار روزه برگردن اما اینطور نبود... کوک نه تنها هوش خوبی داشت بلکه تیر انداز و مبارز خیلی خوبی بود! استاد سختگیری که جانگ می رو تا مرز بیهوشی میبرد و خودش مراقبش بود تا ضعیف نشه...
جانگ می « تروخدا بسه تمام بدنم درد میکنه! لعنتی من یه دخترم چه توقعی از من داری
کوک « وقتی توی مبارزه شکست بخوری اون موقع برای من دردسر درست میکنی! پاشو هنوز کلی کار داریم
جیمین « کوک یه تماس مهم داری
_با خستگی روی زمین سرد سالن تمرین دراز کشید و چشماشو بست! سرش نبض میزد و حسابی گشنه اش شده بود اما اصلا دوست نداشت جئون رو عصبی کنه.... از آخرین درگیریشون سه روز میگذشت و هنوز دستش درد میکرد!
کوک « پاشو برو توی اتاقت امشب باید جایی بریم!
جانگ می « منو کجا میبری اخه؟؟؟ *حرصی
کوک « با جین کار دارم جیمی اگه تا پنج دقیقه دیگه توی اتاقش نبود بیارش پیشم.... و دعا کن پاتو توی اتاقم نزاری وایت
جانگ می « عوضی
جیمین « *برگاش ریخت
کوک « چی گفتی؟
جانگ می « ببین من دخترای حرف گوش کن اطرافت نیستم! ادمت هم نشدم پس برای من تعین تکلیف نکن....
جیمین « به جین میگم اینجا یه کم کاری داری
جانگ می « جانم؟
کوک « برو بهش بگو !
خب...شما چی گفتی؟ گفتی من چیم؟
جانگ می « جیمین خیلی ادم بیشعوری هستی
جیمین « باید یاد بگیری بهش میگن جئون جونگ کوک نه پشمک! *چشمک
جانگ می « مرتیکه...... گزینه غلط کردم وجود داره دیگه؟
کوک « همچین چیزی نداریم....
_جانگ می دقیقا حکم یه خرگوش سفید گوگولی رو داشت که مغز کوک رو سوراخ کرده بود! سه روز پیش هم به خاطر همین لجبازی هاش تنبیه شده بود و دستش رو باند پیچی کرده بودن
...... فلش بک به سه روز پیش.....
جانگ می « سه روزی میشد که آرامش داشتم و کوک همراه شازده رو مخ و جینی هیونگ رفته بود
جانگ می « یه راز بالاخره فاش میشه! یعنی اینقدر تلخه که دوست نداره کسی بدونه؟
کوک « گذشته تلخ آدما یه نقطه ضعفه! چون وقتی یاد اون خاطرات میفتی مغزت از کار میفته و قلبت بی قرار میشه... دوست ندارم نقطه ضعفی داشته باشم وایت! در ضمن حالا که ناخواسته عضو گروه شدی باید یاد بگیری اینجا یه سری قانون داره که اگه سرپیچی کنی تنبیه بدی به همراه داره
جانگ می « اینکه به خاطر جنابعالی آش و لاش شدم کافی نیست؟
کوک « لازمه مهارت هاتو تقویت کنی تا دیگه اینجوری داغون نشی! از اونجایی که خیلی چموشی مجبورم از وقتم بزنم و باهات تمرین کنم
جانگ می « چی؟ کافیه یه حرکت اضافه انجام بدم اون موقع جنازه ام رو تحویل اینا میدی!
کوک « باید یاد بگیری به موقعش از من بترسی و به موقعش بهم اعتماد کنی!
یک ماه بعد ///
_مدت اقامت شون توی نیویورک طولانی شده بود! فکر میکرد سه چهار روزه برگردن اما اینطور نبود... کوک نه تنها هوش خوبی داشت بلکه تیر انداز و مبارز خیلی خوبی بود! استاد سختگیری که جانگ می رو تا مرز بیهوشی میبرد و خودش مراقبش بود تا ضعیف نشه...
جانگ می « تروخدا بسه تمام بدنم درد میکنه! لعنتی من یه دخترم چه توقعی از من داری
کوک « وقتی توی مبارزه شکست بخوری اون موقع برای من دردسر درست میکنی! پاشو هنوز کلی کار داریم
جیمین « کوک یه تماس مهم داری
_با خستگی روی زمین سرد سالن تمرین دراز کشید و چشماشو بست! سرش نبض میزد و حسابی گشنه اش شده بود اما اصلا دوست نداشت جئون رو عصبی کنه.... از آخرین درگیریشون سه روز میگذشت و هنوز دستش درد میکرد!
کوک « پاشو برو توی اتاقت امشب باید جایی بریم!
جانگ می « منو کجا میبری اخه؟؟؟ *حرصی
کوک « با جین کار دارم جیمی اگه تا پنج دقیقه دیگه توی اتاقش نبود بیارش پیشم.... و دعا کن پاتو توی اتاقم نزاری وایت
جانگ می « عوضی
جیمین « *برگاش ریخت
کوک « چی گفتی؟
جانگ می « ببین من دخترای حرف گوش کن اطرافت نیستم! ادمت هم نشدم پس برای من تعین تکلیف نکن....
جیمین « به جین میگم اینجا یه کم کاری داری
جانگ می « جانم؟
کوک « برو بهش بگو !
خب...شما چی گفتی؟ گفتی من چیم؟
جانگ می « جیمین خیلی ادم بیشعوری هستی
جیمین « باید یاد بگیری بهش میگن جئون جونگ کوک نه پشمک! *چشمک
جانگ می « مرتیکه...... گزینه غلط کردم وجود داره دیگه؟
کوک « همچین چیزی نداریم....
_جانگ می دقیقا حکم یه خرگوش سفید گوگولی رو داشت که مغز کوک رو سوراخ کرده بود! سه روز پیش هم به خاطر همین لجبازی هاش تنبیه شده بود و دستش رو باند پیچی کرده بودن
...... فلش بک به سه روز پیش.....
جانگ می « سه روزی میشد که آرامش داشتم و کوک همراه شازده رو مخ و جینی هیونگ رفته بود
۴۶.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.