خدا نصیب کند

خدا نصیب کند
پیر که شدیم به پایِ هم!
اول هر پاییز دستت را میگیرم
میبرم تویِ جیب کُتی که ساعت یادگاریِ
پدر بزرگ را
با زنجیر به آن وصل کرده ام.
از بالای قابِ عینکِ خاکستری ام
نگاهت میکنم و میپرسم...
پیدایشان کردی تصدق نگاهت؟
قول بده مثلِ هر سال تعجب کنی و بگویی چه را آقا؟
و من با ذوق بگویم یک مُشت بوسه از پاییز قبل نگه داشته ام!
بردار دوتایی بچشیم!
#حامد_نیازی #پاییز
دیدگاه ها (۶)

راستش را بخواهی ..من روی آمدنت حساب کرده‌امباید بیایی و روی ...

به خاطر خودت می‌گویمکه سردت نشودکه دلت نلرزدکه ترس برت ندارد...

عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ...

باید به خرمالوهای کال سر بزنم،به انارهای سبز،به آدم‌های ناپخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط