آخر ای یار نخواهی پرسید

آخر ای یار نخواهی پرسید

که دل از دوری رویت چه کشید

سوخت در آتش و خاکستر شد

وعده های تو به دادش نرسید

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و بر خاک چکید

آن همه عهد فراموشت شد

چشم من روشن روی تو سپید

جان به لب آمده در ظلمت غم

کی به دادم رسی ای صبح امید

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید

دل پر درد معشوق مشکن

که خدا بر تو نخواهد بخشید

.
=اشک ها مهر تاییدی بر خاطراتی هستند که هرگز فراموش نخواهند شد!:)
دیدگاه ها (۰)

#خبـربه.دورتـرین.نقطـه.ی.جهـان.بـرسـد#نخواست او به منِ خسته ...

حضورت در کنار من معجزه نبودنبودنت هم فاجعه نیستفردا روزِ دیگ...

#تُ را می خواهمبرای پنجاه سالگیشصت سالگیهفتاد سالگیتو را می ...

نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط