زندگی احساسی من
زندگی احساسی من
p12
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لوید:خب باشه قبول
شب خاستگاری تموم شد.
ــــــــــــــــــــــــــ
فردا صب
ــــــــــــــــــــــــ
دامیان: جونمی جونننننن امروز روز عروسیمه دیشتیرین دیرین ماشالا دیشتیرین دیرین ماشالا اخخخخخ(اینجا سرش خورد تو کمد)
انیا: دیرهههههه باید بریم لباس بگیریمممممممم
یور: اول بیا صبحانه بخور خب
انیا: من خوردم
یور:کی خوردی؟
انیا: ساعت ۶
رن: اون پسره کودن اونقدر هم ارزش نداره که بخاطرش از خابت بگذری
انیا مشت اورد تو صورت رن
انیا: خفه شوووووو
انیا رفت ارایش گاه.
دامیان: بدویید دیگه باید بریم دنبال عروسمونننننن
تسوکی: هی خدا
دامیان رفت دنبال انیا داخل ارایشگاه دامیان وقتی رسید انیا دید گف
دامیان: چنگنه خوشگل شدییی عرررر
انیا: ههههههههه
انیا دامیان رفتن واسه عکاسی عکسای عروسیشون گرفتن و شب عروسی رسید
«پایان پارت دوازدهم»
p12
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لوید:خب باشه قبول
شب خاستگاری تموم شد.
ــــــــــــــــــــــــــ
فردا صب
ــــــــــــــــــــــــ
دامیان: جونمی جونننننن امروز روز عروسیمه دیشتیرین دیرین ماشالا دیشتیرین دیرین ماشالا اخخخخخ(اینجا سرش خورد تو کمد)
انیا: دیرهههههه باید بریم لباس بگیریمممممممم
یور: اول بیا صبحانه بخور خب
انیا: من خوردم
یور:کی خوردی؟
انیا: ساعت ۶
رن: اون پسره کودن اونقدر هم ارزش نداره که بخاطرش از خابت بگذری
انیا مشت اورد تو صورت رن
انیا: خفه شوووووو
انیا رفت ارایش گاه.
دامیان: بدویید دیگه باید بریم دنبال عروسمونننننن
تسوکی: هی خدا
دامیان رفت دنبال انیا داخل ارایشگاه دامیان وقتی رسید انیا دید گف
دامیان: چنگنه خوشگل شدییی عرررر
انیا: ههههههههه
انیا دامیان رفتن واسه عکاسی عکسای عروسیشون گرفتن و شب عروسی رسید
«پایان پارت دوازدهم»
۱۴.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.