گرگ ومیش پارت 25
گرگ ومیش پارت 25
+داشتن جیک رو میزدن که سریع تبدیل به فرشته شدم و دوست جیک رو از زمین بلند کردم که رئیس قبیله جیک آمد و اونم بهم حمله کرد
ویو جیمین
روی مبل با پسرا فیلم میدیدم که لیسا با عجله از طبقه بالا امدو گفت که ات توی دردسر افتاده منو اعضا همه به طرف ات رفتیم که دیدیم گرگ ها هم هستن و دارن به قد و بالا ی ات میپرن
(بچها ات روی هواست)
کل شجاعتمون رو جم کردیم به طرف اونا رفتیم و به هم حمله ور شدیم که هوا ابری شد یه ساعقه بزرگ به درخت خورد و درخت آتیش گرفت
ویو ات
رئیس قبیله و بقیه روی هوا می پریدن تا منو بگیرن اما من هی بالاتر میرفتم برام جالب بود من میتونم خودمو کنترل کنم داشتم فکر میکردم که جیمین و اعضا رو دیدم که دارن با گرگ ها می جنگن برای همین یه ساعقه بزرگ به درخت زدم همه متعجب بودن و به هم نگاه میکردن که خیلی آروم به زمین آمدم و بینشون رفتم رئیس قبیله هی بهم می غورید و صدا میداد یاد حرف نامی افتادم خون آشام و گرگ ها قبلاً دوست بودن پس العانم می تونن دوست باشن رفتم سمت گرگ ها و گفتم که با خونآشام ها دوستی کنن اما اونا قبول نکردن برای همین خیلی اعصابم خورد شد و رفتم هوا و دور تا دورمون رو آتیش زدم حتی نمیتونستم خودمو کنترل کنم رئیس قبیله رو با قدرتم بالا آوردم بالای آتیش گرفتم و
+العان قبول میکنی که دوست شین
(رئیس رو با این نشون میدم / )
/ نه تو کی باشی که به من دستور میدی
+من هاکیما هستم(بچها کمبود اسم😂) و بهت دستور میدم که دوست شید(با داد میگه جوری که طوفان شد)
جیمین و اعضا ویو
_یا حضرت فیل این چرا اینطوری شده
کوک: داره ازش خوشم میاد خیلی خفنه
جیهوپ: جیمین یه کاری بکن داره مرده رو میکشه
شوگا :طوری نیست به هر حال که مردکه میمیره ۲۰۰۰۰سالشه دیگه میخواد چقدر عمر کنه
ته ته: فکر کنم این دایناسور ها رو هم دیده
جین :یعنی نسل ادمای اولیه
کوک:, این از نسل آدمای اولیه نیست این خودش عضوشون بوده
نامجون:امید وارم بتونه خودشو کنترل کنه
ات ویو
رئیس قبیله رو روی اتیشا رها کردم که یهو
بچها میدونم یکم بد شده ببخشید دیگه چیزی به ذهنم نرسید 🥺✨
#سناریو#فیک#وانشات
+داشتن جیک رو میزدن که سریع تبدیل به فرشته شدم و دوست جیک رو از زمین بلند کردم که رئیس قبیله جیک آمد و اونم بهم حمله کرد
ویو جیمین
روی مبل با پسرا فیلم میدیدم که لیسا با عجله از طبقه بالا امدو گفت که ات توی دردسر افتاده منو اعضا همه به طرف ات رفتیم که دیدیم گرگ ها هم هستن و دارن به قد و بالا ی ات میپرن
(بچها ات روی هواست)
کل شجاعتمون رو جم کردیم به طرف اونا رفتیم و به هم حمله ور شدیم که هوا ابری شد یه ساعقه بزرگ به درخت خورد و درخت آتیش گرفت
ویو ات
رئیس قبیله و بقیه روی هوا می پریدن تا منو بگیرن اما من هی بالاتر میرفتم برام جالب بود من میتونم خودمو کنترل کنم داشتم فکر میکردم که جیمین و اعضا رو دیدم که دارن با گرگ ها می جنگن برای همین یه ساعقه بزرگ به درخت زدم همه متعجب بودن و به هم نگاه میکردن که خیلی آروم به زمین آمدم و بینشون رفتم رئیس قبیله هی بهم می غورید و صدا میداد یاد حرف نامی افتادم خون آشام و گرگ ها قبلاً دوست بودن پس العانم می تونن دوست باشن رفتم سمت گرگ ها و گفتم که با خونآشام ها دوستی کنن اما اونا قبول نکردن برای همین خیلی اعصابم خورد شد و رفتم هوا و دور تا دورمون رو آتیش زدم حتی نمیتونستم خودمو کنترل کنم رئیس قبیله رو با قدرتم بالا آوردم بالای آتیش گرفتم و
+العان قبول میکنی که دوست شین
(رئیس رو با این نشون میدم / )
/ نه تو کی باشی که به من دستور میدی
+من هاکیما هستم(بچها کمبود اسم😂) و بهت دستور میدم که دوست شید(با داد میگه جوری که طوفان شد)
جیمین و اعضا ویو
_یا حضرت فیل این چرا اینطوری شده
کوک: داره ازش خوشم میاد خیلی خفنه
جیهوپ: جیمین یه کاری بکن داره مرده رو میکشه
شوگا :طوری نیست به هر حال که مردکه میمیره ۲۰۰۰۰سالشه دیگه میخواد چقدر عمر کنه
ته ته: فکر کنم این دایناسور ها رو هم دیده
جین :یعنی نسل ادمای اولیه
کوک:, این از نسل آدمای اولیه نیست این خودش عضوشون بوده
نامجون:امید وارم بتونه خودشو کنترل کنه
ات ویو
رئیس قبیله رو روی اتیشا رها کردم که یهو
بچها میدونم یکم بد شده ببخشید دیگه چیزی به ذهنم نرسید 🥺✨
#سناریو#فیک#وانشات
۳.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.