دوپارتی

دوپارتی

*وقتی باهاش میری ایران*


part ²


خانه‌ی آ.ت پر از سر و صدا بود.
خاله داشت سفره می‌نداخت، مامان قرمه‌سبزی رو با افتخار می‌ذاشت وسط، و بابا با چشم‌های تیزش بنگ چانو اسکن می‌کرد.
بنگ چان هم با لبخند ۲۸ دندونی نشسته بود، یه طرف مامان‌بزرگ، یه طرف دایی، و با قاشق نصفه چای داشت قرمه‌سبزی می‌خورد.

– «این سبزه، چیه؟!»
آ.ت : «سبزیه! غذاست! فقط نپرس توش چیه!»
بنگ چان: «Tastes like… garden?!»
مامان‌بزرگ زد رو شونه‌ش: «اِی قربون دهنت! همینه! مزه‌ی باغ میده!»

دایی که داشت زیرچشمی به تتوی گردن بنگ چان نگاه می‌کرد، گفت:
– «ببینم... این نوشته چیه؟ اسم آ.ت هست؟»
بنگ چان: «نه نه! این آهنگ گروه ماست!»
بابا یه دفعه از ته سالن فریاد زد:
– «مگه دختر ما آهنگه که رو گردنت بنویسی؟!»
آ.ت: «بابااااا! اون Tattooه! تتو!!»

وسط غذا خوردن، برق رفت!
مامان گفت: «آخ برق رفت! پتو گل‌گلی بیارید، داماد سردشه!»
یه دفعه، یه پتوی گل‌دار، قرمز و نارنجی و بنفش انداختن رو دوش بنگ چان.
اونم که فکر کرده بود یه مراسم سنتیه، بلند شد گفت:
– «Thank you! Is this… Iranian wedding?!»
بابابزرگ از اون‌ور گفت:
– «آره پسرم! داماد باید تو این پتو بخوابه امشب!»
چان تو دلش گفت: "I miss Seoul."

وقتی شب شد، همه پتو آوردن و روی زمین خوابیدن.
بنگ چان هم با چشم‌هایی پر از ترس کنار بابا و عمو و دایی دراز کشید، آ.ت هم اتاق دیگه خوابید.

چان زیر لب گفت:
– «This is like camping... but... scary version.»

و همون لحظه بابا غرید:
– «ساعت ۹ شب شد، حرف نباشه، بخوابین!»

چان پتوی گل‌گلی رو کشید رو سرش، آهی کشید و گفت:
– «Iran is... different.» 😅



end📍🍭
خوشتون‌اومددد
دیدگاه ها (۱۱)

با کامبک جدید قراره سکته کنم

دو پارتی*وقتی باهاش میری ایران*بچه ها این یکی متفاوته🤣سعی کر...

ولی همیشه بایسم وویونگ‌میمونه

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

#درخواستی#تکپارتیوقتش رسیده...... ا/ت نفس‌هاش تند شده بود هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط