بر تخته دل که من نگهبانم و تو

بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشته‌ای که خوانم و تو
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
دیدگاه ها (۹)

نیست کند هست کند بی‌دل و بی‌دست کند باده دهد مست کند ...

چه می خواهد بگو عشق تو از جانم نمـی دانم

هزاران جان ما و بهتر از مافدایِ تو که جان جان جانی

تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغااگر التفات بودی به فقیر مس...

منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر رااینچنین دانسته بودم ، ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط