باید کمک کنی کمرم را شکسته اند

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند
بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند
هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند
آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند
پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو
با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند ...
دیدگاه ها (۱)

اگر انسانها را وزن میکنیمواظب باش تنها بر اساس مدرکشان وزن ن...

طفلی به نام شادیدیری‌ست گم شده‌‌ست با چشم‌های روشن براق باگی...

خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشیدمرا مسافرِ شب های انتظار کش...

من روزگار غربتم را دوست دارماین حس و حال و حالتم را دوست دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط