پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه بخ

پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع)...

جوان پرسیـد:امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟

گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری

جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»

مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دیدگاه ها (۵)

ای #چشمه نور انشعاباتت کو؟ای خانه ات آباد خراباتت کو؟در شهر ...

صحبت از حرف حسابی مکن ای اهل #حسابفهم احساس به فرمول #ریاضی ...

برون شو ای غم ازسینه که لطف یار می‌آیدتو هم ای دل زمن گم شو ...

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط