در عمق رویا روزها با یاد تو سر کرده ام
در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده ام
در راه تو دردانه گل ، گلزار پرپر کرده ام
روز. وشبم را یاد تو ، در مسلخ نسیان کشید
با ضجه های عشق تو ، گوش فلک کر کرده ام
رفتی تو از پیشم ولی،زلف تو از یادم نرفت
صحرای خشک چشم را،با عکس تو تر کرده ام
چشمت چو ساغر بود و هر تاری ز مویت باده ام
در حسرت جام دلت،با جام می سر کرده ام
شد کعبه ام چشمان تو،هم قبله ام درگاه تو
من با دل و جان و تنم،این عشق باور کرده ام
صد اختر از صد آسمان،گر سجده بر پایم کنند
من در هوای چشم تو،ترکِ صد اختر کرده ام
بر نرگس چشمت همه ، به به کنان در حسرتند
چشم تو را سلطان هر الماس و گوهر کرده ام
در سر بجز سودای تو،فکر و خیالی جا نشد
جانم فدای دیدن ، روی تو دلبر کرده ام
شرمی ندارم گر کشم،فریاد خاطرخواهی ات
بر عشق بی پایانت اقرار مکرر کرده ام
از شرم رویت حرفها را روی کاغذ برده ام
سرتاسر این نامه را،جانانه از بر کرده ام
وصف تو را بر جان و دل،با خون دل حک کرده ام
خون رگم را بهر این اشعار جوهر کرده ام
شاعر ز هَر مژگان تو،می آفریند صد غزل
مملوِّ از توصیف تو، دیوان و دفتر کرده ام 🌼🌸
در راه تو دردانه گل ، گلزار پرپر کرده ام
روز. وشبم را یاد تو ، در مسلخ نسیان کشید
با ضجه های عشق تو ، گوش فلک کر کرده ام
رفتی تو از پیشم ولی،زلف تو از یادم نرفت
صحرای خشک چشم را،با عکس تو تر کرده ام
چشمت چو ساغر بود و هر تاری ز مویت باده ام
در حسرت جام دلت،با جام می سر کرده ام
شد کعبه ام چشمان تو،هم قبله ام درگاه تو
من با دل و جان و تنم،این عشق باور کرده ام
صد اختر از صد آسمان،گر سجده بر پایم کنند
من در هوای چشم تو،ترکِ صد اختر کرده ام
بر نرگس چشمت همه ، به به کنان در حسرتند
چشم تو را سلطان هر الماس و گوهر کرده ام
در سر بجز سودای تو،فکر و خیالی جا نشد
جانم فدای دیدن ، روی تو دلبر کرده ام
شرمی ندارم گر کشم،فریاد خاطرخواهی ات
بر عشق بی پایانت اقرار مکرر کرده ام
از شرم رویت حرفها را روی کاغذ برده ام
سرتاسر این نامه را،جانانه از بر کرده ام
وصف تو را بر جان و دل،با خون دل حک کرده ام
خون رگم را بهر این اشعار جوهر کرده ام
شاعر ز هَر مژگان تو،می آفریند صد غزل
مملوِّ از توصیف تو، دیوان و دفتر کرده ام 🌼🌸
- ۹.۰k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط