پارت ۴۵ (آخر) فیک دور اما آشنا

پارت ۴۵
آدلیا ویو
رفتیم داخل ، آهیون به محظ اینکه رینا رو دید دوید و رفت بغلش
رینا : سلام خاله ..... چطوری؟ ...... چقد خوشگل شدی
آهیون : مرشیی کاله جون ، تو خیلی خوسگل شدی
آهیون : (رو به جونگکوک) دلام عمو مبالک باچه بلاکره کالمو گرفتی
جونگکوک : آره بچه کوچولو
آهیون : من کوشولو نیستم
جونگکوک : باشه
ماهم به سمتشون رفتیم
تهیونگ : تبریک میگم جونگکوکی ، بلاخره داماد شدی
جونگکوک : عه هیونگ این چه حرفیه؟
تهیونگ : (رو به رینا) تبریک میگم
رینا : ممنون
ادلیا : جونگکوک و رینا جونم به هردوتون تبریک میگم
رینا : مرسی
جونگکوک : مرسی
رفتیم و نزدیکشون نشستیم
مراسم شروع شد و عاقد زن و شوهر اعلامشون کرد
بعد از اینکه همه رفتن و منو و تهیونگ و آهیون و رینا و جونگکوک موندیم تهیونگ گفت
تهیونگ : بازم میگم خوشبخت بشین ، ما دیگه میریم خدافظ
آهیون : خداپِس عمو خداپِس کاله
رینا : خدافظ قربونت برم ، خدافظ تهیونگ شی
جونگکوک : خدافظ کوچولو ، خدافظ هیونگ
آدلیا : خدافظ ، خوشبخت شین
جونگکوک : ممنون نونا ، خدافظ
رینا : خدافظ اونی جونمممم
بعد از خداحافظی ازهم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم خونه
تهیونگ : چاگیا بیا بریم بخوابیم
آهیون : پاپایی پس من چی ؟
تهیونگ : خوشگلم بیا بریم لباس خوابتو بهت بدم بپوشی ، دندوناتو مسواک بزنی بخوابی بعد
آهیون : باچه
تهیونگ اهیون رو برد توی اتاقش
منم رفتم توی اتاقم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم.......موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم ، روتین پوستیمو انجام دادم که تهیونگ اومد
آدلیا : بچه خواب رفت ؟
تهیونگ: اره ، من برم دوش بگیرم بیام
آدلیا : باشه
تهیونگ رفت دوش گرفت و اومد و کنارهم خوابیدیم


__________________پایان________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ، ممنون که تا اخر این فیک همراهم بودید ، ببخشید اگه یک هفته نبودم ، همونطور که گفتم پیجم مسدود شده بود و بعد از یک و نیم هفته تازه بهم گفت مسدود دائمی شدم 🥺
خلاصه بعد از ظهر معرفی فیک بعدی رو میذارم درخواستیه
دیدگاه ها (۷)

پارت ۴۴ فیک دور اما آشنا

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

پارت ۳۱ فیک دور اما آشنا

پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط